responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فقه سیاسی نویسنده : عمید زنجانی، عباسعلی    جلد : 1  صفحه : 458

مى‌زيند، به كار رفت و در سده نوزدهم نويسندگان سوسياليست مانند سيسموندى، كابه، لويى بلان و پرودون آن را به كار بردند، و كسيكه آن را رواج عام بخشيد نويسنده اجتماعى آلمانى لورنتزفن اشتاين بود.

ولى اين نام بيشتر با نام ماركس قرين است. ماركس در كتاب نقد فلسفۀ حق هگل (1843) از پرولتاريا به نام «طبقه‌اى در بندهاى سخت» سخن مى‌گويد و مانيفست كمونيست (1848) با اين عبارت پرطنين آغاز مى‌شود كه «تاريخ همۀ جامعۀ بشرى، در گذشته و اكنون، تاريخ جنگ طبقات بوده است... و دوران بورژوازى كشاكش هاى طبقاتى را ساده كرده است و... جامعه به دو طبقۀ بزرگ دشمن بخش شده است... [يعنى] بورژوازى و پرولتاريا.» و در همان رساله، تعريفى از پرولتاريا ارائه مى‌دهد: «مقصود از پرولتاريا طبقۀ كارگران مزدور جديدى است كه مالك هيچ وسيلۀ توليدى نيست و نيروى كار خود را براى تأمين زندگى مى‌فروشد». ولى ماركس در كتاب سرمايه اين اصطلاح را زياد به كار نمى‌برد و بيشتر اصطلاحاتى مانند «كارگران مزدور»، «طبقۀ كارگر» و «دستورزان كارخانه» را به كار مى‌برد.

ولى اصطلاح پرولتاريا در جنبش كمونيستى سده بيستم و همچنين در ميان گروهى از هنرمندان و روشنفكران هوادار «فرهنگ پرولتاريا» در آلمان و روسيه، مفهومى پراهميت شد و بر رسالت و نقش انقلابى آن بسيار تأكيد كرده‌اند. رسالت تاريخى پرولتاريا از نظر ماركسيسم آنست‌كه با روند پرولتاريايى شدن (4) طبقۀ ميانه و دهقانان - با از دست دادن دارايى خود - و اكثريت يافتن پرولتاريا در جامعه بدينسان بايد انقلاب سوسياليستى را به انجام رساند.

ماركس و انگلس پرولتاريا را تنها به معناى كارگران تهيدست صنعتى به كار مى‌بردند، ولى در جريان انقلاب روسيه و به ويژه انقلاب چين، كه تكيه‌گاه عمدى آن دهقانان بى زمين و تهيدست بود، مفهوم «پرولتارياى دهقانى» به عنوان نيروى متحد «پرولتارياى صنعتى» پديد آمد و جنبش‌هاى انقلابى در جهان سوم، با نبود پرولتارياى صنعتى، تكيه‌گاه اصلى خود را «پرولتارياى دهقانى» قرار داده‌اند.

منابع

1 - دانشنامه سياسى / 172-170؛ 2 - نظريه‌هاى دولت / 95؛ 3 - مبانى علم سياست / 225.

پست‌مدرنيسم

«پست» در فارسى به معناى: مابعد، فرا، پس و پسا است. و پست‌مدرنيسم، به مفهوم فرا تجددگرايى، فرانوگرايى و پسانوگرايى است. اصطلاح پست‌مدرن (Postmodern) ، پست‌مدرنيسم (Postomdernism) و پست مدرنيته (postmodernity) تفاوت چندانى با هم ندارند. مكتب پست‌مدرنيسم، در برابر مكتب مدرنيسم و مدرنيته است و اصول و مؤلفه‌هاى آن را به نقد و چالش مى‌كشد و در حالت ترديد و نفى قرار مى‌دهد.

پست‌مدرنيسم مانند بسيارى از اصطلاحات و تعابير ديگر دچار بى‌ثباتى و تزلزل در معناست؛ يعنى يك نظريۀ نظام‌مند، با فلسفه‌اى جامع و فراگير نيست؛ بلكه يك پيكره پيچيده و در هم تنيده و متنوع از انديشه‌ها، دريافتها، تشخيص ها، شناخت‌ها، تفاسير، تعابير، برداشت‌ها، آرا و نظريات متفاوتى از فرهنگ رايج و ترسيم نمايى از كثرت پديده‌هاى مرتبط به هم است.

نام کتاب : فقه سیاسی نویسنده : عمید زنجانی، عباسعلی    جلد : 1  صفحه : 458
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست