در واقع، آنارشيسم بر اين عقيده است كه مىتوان و بايد جامعه را
بدون يك دولت سركوبگر سازماندهى كرد. اگر چه برخى جوامع اوليه به داشتن چنين
معيارى معروفند، ولى آن جوامع را اغلب جوامع بدون رأس مىنامند در حالى كه
آنارشيسم راهى براى تغيير جوامع مدرن قلمدارد مىشود. (2)
در حالىكه حاميان دولت، حل مشكلات امنيت و نظم و در بسيارى موارد
ارائه ساير خدمات را ضرورى قلمداد مىكنند، آنارشيستها خلاف آن عقيده دارند و
چنين مشكلاتى را نتيجۀ مستقيم وجود دولت (از هر نوعى كه باشد)، مىدانند.
كهنترين بحث پيرامون نظريۀ آنارشيست، هر چند نه به اين نام، در كتاب
«تحقيقى پيرامون عدالت سياسى» (1793) نوشتۀ ويليام گادوين (William Godwin) صورت گرفت.
او معتقد بود كه دولتها تنها براى گمراه كردن و به فساد كشاندن اتباع خود، به حفظ
قدرت مىپردازند. با رشد خرد و قضاوت افراد بشر و گرايش ضرورى آنها بسوى عدالت و
حق، حكومتها كمتر و كمتر قادر به اين كار هستند و در نهايت از صحنه ناپديد مىشوند.
(3)
آنارشيست فرانسوى، اليزه ركلوز (Elisee Recluse) بر اين
نظرست كه «هدف ما زيستن بدون دولت و بدون قانون است». آنارشيست ها معتقدند كه گردش
نظام اقتصادى در جامعۀ آزاد و خالى از زور، بهتر خواهد بود و آنچه را كه
امروز دولت به زور انجام مىدهد، گروههاى داوطلب بهتر انجام خواهند داد و محدود
كردن رفتار فرد لازم نيست، زيرا بشر در ذات خويش به حالت آزادانۀ احترام به
حقوق فرد گرايش دارد و پيگرد بزهكاران در جايىكه جرمى اتفاق مىافتد، بايد به
سازمانهايى كه خود به خود به وجود مىآيند و سپس از ميان مىروند، واگذاشته شود.
به اعتقاد آنارشيست روس، كرد پاتكين (1921-1842)، «اگر نظام كنونى امتياز طبقهاى
و توزيع بيدادگرانۀ ثروت توليد شده با كار را، كه جرم آفرين است، از ميان
برداريم، نيازى به دادخواهى نخواهد بود». كروپاتكين مىگويد: «ما از كودكى عادت
كردهايم كه بايد دولت داشته باشيم. اما تاريخ بشر خلاف اين را نشان مىدهد.
روزگاران پيشرفتهاى بزرگ فكرى و اقتصادى هنگامى است كه گروههايى كوچك يا بخشهايى
از بشريت، قدرت فرمانروايان را مىشكنند و بخشى از آزادى ذاتى خود را باز مىيابند.
بشر به نسبت مستقيم پيشرفت آزادى فردى به پيش مىرود. (4)
آنارشيسم همچون اغلب نظريههاى اخلاقى و سياسى، نظريهاى غنى و در
درون بر سنّت متنوعى از انديشهها و باورها مشتمل است و شايد اين ادعا درست باشد
كه «يكى از جاذبههاى آنارشيسم اين بوده است كه فراخور هركس، چيزى براى عرضه كردن
داشته است».
آنارشيسم نظريۀ سادهاى نيست كه بتوان به راحتى اصول آن را
برشمرد، بلكه انواع مختلفى را دربرمىگيرد.
آنارشيسم به نظريههاى فلسفى و سياسى طبقهبندى مىشود؛ آنارشيسم
سياسى به شاخههاى «فردگرايانه» و «جامعه گرايانه» و آنارشيسم فلسفى به دو نوع
«مثبت» و «منفى» تقسيم مىشود. (مشخصۀ آنارشيسم فردگرايانه به استقلال فرد
بستگى دارد. در نگاه آنارشيست هاى فردگرا، دولت تنها شر است و هركس از حق حيات،
آزادى و مالكيت برخوردار است؛ هركس مىتواند بدون هيچ مانع يا محدوديتى آنگونه كه
مىخواهد، عمل كند،