در گستره جغرافيايى و فرهنگهاى مختلف پذيرفته مىشود. اين نسبيت
ارزشى، البته منحصر در كثرت عرضى و جغرافيايى نيست؛ بلكه كثرت ناشى از گذر زمان و
تنوع و تطور در ارزش هاى اخلاقى به صورت طولى (در زمان) نيز پذيرفته مىشود.
كثرتگرايى اخلاقى خود انواع مختلفى دارد. به عبارت ديگر برخى از
كثرت گرايان رويكردى اعتدالى به مسئلۀ كثرتگرايى اخلاقى داشته و تنها به
تحمل و مدارا با پيروان ساير ايده آل هاى اخلاقى توصيه مىكنند، اما برخى ديگر از
كثرت گرايان كه مىتوان آنها را كثرت گرايان اخلاقى افراطى ناميد، اساسا جزميت در
باورها و ارزشهاى اخلاقى را انكار و نسبى انگارى مطلق را ترويج مىكنند. چنين
نسبىگرايى در نهايت به جدّيت در سودانگارى شخصى و عدم اغماض در منافع مادى مىانجامد؛
زيرا هيچ نسبيتگرايى حاضر نمىشود در به دست آوردن منافع مادى خود كوتاه آمده و
آنها را فداى منافع ديگران بنمايد. (5)
از نظر مدافعان كثرتگرايى اخلاقى، ايده آل هاى اخلاقى بسيار
متفاوت بوده و هيچكدام از آنها برترى خاصى بر ايده آل هاى ديگر ندارند. (6) به
اعتقاد سوزان ولف، يكى از افراطىترين پلوراليست هاى اخلاقى در مقالهاى به نام
«قدّيسهاى اخلاقى»، در صورتى كه كسى قادر به انجام افعال اخلاقى نباشد، رفتن به
سوى اهداف غير اخلاقى قابل توجيه بوده و به عبارت ديگر خود اين اهداف، اخلاقى حساب
خواهند شد. (7)
صورتى ديگر از پلوراليسم، «پلوراليسم دينى» است.
پلوراليسم دينى فاقد معنا و تعريف مشخص و معين است اما مروّجين
پلوراليسم دينى اغلب اين مفهوم را در سه تعريف به كار بردهاند:
1. پلوراليسم دينى به معناى بهرهمندى يكسان اديان از حق و باطل؛
2. پلوراليسم دينى به معناى اينكه اديان همگى راههايى به سوى حق
هستند؛
3. تعريف پلوراليسم دينى بر پايۀ پوزيتيويسم.
در پلوراليسم دينى در معناى اول، مدعى شدهاند كه همۀ اديان
از عناصر و معانى حق و باطل به يكسان بهرهمند هستند. بنابراين در هر دين و آيينى
هم حق وجود دارد و هم باطل. روشن است كه اين معناى «پلوراليسم دينى» از نظر قرآن و
تفكر اسلامى قابلقبول نيست؛ زيرا بنا به تعبير قرآن شريف (8)، كسانى كه مىخواهند
بين خدا و پيامبرانش جدايى بيندازند و مىگويند به برخى ايمان مىآوريم و به برخى
كافر مىشويم، اينان در حقيقت كافرانند.
در معناى دوم پلوراليسم دينى به اين معنا كه اديان همگى و به يكسان
راههايى به سوى حق هستند و از اين نظر فرقى با هم ديگر ندارند، نيز ايرادهاى نظرى
و تناقضاتى وجود دارد؛ چگونه مىتوان آيين مسيحيت معتقد به تثليث را كه در قرآن
كريم به صراحت مورد نفى قرارگرفته و حتى معتقدان به آن كافر دانسته شدهاند (9)،
با دين اسلام يكسان و برابر شمرد؟
در حالى كه مقصد آيين مسيحيت كنونى شرك آلود است و مقصد اسلام به
تمامى توحيدى است. به لحاظ احكام نيز تفاوتهايى در حد تناقض ميان دو آيين وجود
دارد كه نمىتوان آنها را مصداق مسيرهايى مختلف به راهى واحد و لذا يكسان دانست؛
براى مثال در آيين بوديسم اساسا وجود خدا نفى مىگردد، حال