زندگى ديگران است. در جامعۀ فئودالى هم، به ويژه در شكل
ابتدايى آن، هر چند مقررات تازهاى وضع مىشود ولى محدود به قوانينى است كه مشكلات
ارضى را حل كند و محدوده قنوات و وظايف كشاورزان را مشخص نمايد. چهبسا در چنين
جوامعى قوانين مدون وجود نداشته و تنها عرف و عادت مرجع حل مشكلات اجتماعى باشد.
توجه مختصرى به تاريخ حقوق و قانون ما را از هرگونه استدلال در اين زمينه بىنياز
مىكند.
اين مطلب در شرايع الهى نيز صادق است و از اينجاست كه ملاحظه مىشود
شريعت پيامبران نيز همراه با رشد زندگى اجتماعى تكامل فكرى بشر گسترش يافته و هر
شريعت الهى از شريعت پيش از خود كاملتر است. براى مثال درباره شريعت حضرت آدم مىتوان
گفت كه از دستورالعملهاى فردى محدودى، تشكيل مىشده است. آنچنان كه بعضى در صحت
كاربرد عنوان شريعت دربارۀ اين احكام جزيى ترديد كرده و شرايع الهى را در
پنج شريعت عمده محدود كردهاند. به اين ترتيب، شريعت اسلام كه آخرين اديان است
كاملترين آنهاست و داراى احكام و مقررات گستردهاى در همۀ زمينههاى
اجتماعى است و روابط متقابل افراد و دولت و روابط دولت را با ساير دول و وظايف هر
يك را به گونهاى كه عدالت و امنيت تحقق يابد مشخص فرموده است. قرآن در جهت سير
تكاملى قوانين الهى و اين كه شريعت اسلام كاملترين شرايع است، مىفرمايد: (شَرَعَ لَكُمْ
مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً
وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ
وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا
اَلدِّينَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا...) 2 از اينجاست
كه به صورت طبيعى اين پرسش مطرح مىشود كه: جامعيت احكام اسلام به چه معنى است؟ آيا
بدين معنى است كه تمدن بشرى از زمان ظهور اسلام متوقف شده، روابط اجتماعى بدون تغيير
و يكنواخت باقىمانده و جوامع به جز مشكلات اجتماعى موجود در صدر اسلام، كه بالطبع
قوانينى هم در مورد آنها به صورت وحى نازلشده است، با مشكلات تازهاى روبهرو نشدهاند؟
روشن است كه اين مطلب بر خلاف بداهت تاريخ است. رشد تمدن بشرى
تاكنون متوقف نشده و متوقف نخواهد شد. در حال حاضر مىبينيم در حقوق و قانون فصلهاى
تازهاى ايجاد شده كه تا يكصد سال پيش از آنها خبرى نبوده و نيازى هم در آن زمينه
احساس نمىشده است. براى نمونه، قوانين راهنمايى و رانندگى در دورانى كه
وسيلۀ نقليه جامعه را درشكه ها تشكيل مىداده است، ضرورت نداشته و بنابراين
قوانين گسترده آن، كه در آينده نيز گسترش بيشترى مىيابد، تازگى دارد. همچنين، در
چند سده قبل قوانين هوايى و دريايى و بازرگانى و كار و بهداشت جهانى و تعليم و
تربيت و حتى روابط بينالمللى وجود نداشته و يا لا اقل به گستردگى امروز نبوده -
است.
پيداست كه اين مقررات به صورت جزيى و خصوصى در صدر اسلام نمىتوانسته
از راه وحى در اختيار مردم قرار گيرد. نه امكانات اجتماعى آن زمان براى حفظ چنين
قوانينى كافى بوده و نه اصولا وضع چنين مقررات معقول بوده است. ولى نبايد فراموش
كرد كه در اسلام يك سلسله اصول كلى و جامع وجود دارد كه تمام اين فروع را مىتوان
از آنها استنباط و استخراج كرد. در واقع، يكى از وظايف مهم فقيه كه عبارت از «رد
الفروع الى الاصول» است، همين خواهد بود كه تمام