پس از مدتى افراد
جذب شده پس از طى مراحل فشرده آموزشى به عوامل جذب كه بايد سازنده يك شبكۀ
هرمى ديگر باشند، تبديل مىشوند. بيشتر اين افراد طوطىوار به تكرار آموزه هايشان مىپردازند
و از حداقل اطلاعات عقيدتى برخوردارند.
منبع
فقه سياسى
109/10-108.
تخصص در مديريت
درنظام ادارى و
حكومتدارى، مديريت و مدير امر بسيار مهمى به شمار مىآيد و از ديدگاه اسلام اين
مهم نيازمند شاخصهايى چون تخصص و شايستگى است.
ملاك بالا امدن در
سطوح مختلف مديريت ايمان و علم است. در هر تشكيلاتى صاحبان ايمان و علم بايد در
رأس امور قرار بگيرند و اين خواست خداوند است كه (اَلَّذِينَ آمَنُوا) و (اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ) را بالا ببرد
و جامعه نيز بايد جنين كند و سلسلهمراتب مديريت بر اين اساس استوار شود.
مفاد آيه (يَرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ) آنست كه صاحبان ايمان و علم نيز بايد خود را
در جامعه مطرح كنند و زمينۀ بالا آمدن و در رأس امور قرار گرفتن خويش را
فراهم آورند، تا خواست خدا جامۀ عمل به خود بپوشد.
علم تنها به شناخت
واقعيتها آن طور كه هست اطلاق نمىشود، بلكه شامل شناخت وظيفه و آنچه كه بايد
انجام بگيرد هم خواهد بود، بنابراين مدير اسلامى بايد واقعيتهاى موجود و شرايط
حاكم را به درستى بشناسد و آنچه را كه لازمه مديريت است و در انجام وظايف و اجراى
اصول مبتنى بر ايمان و مكتب بايد مراعات كند بداند و بينشهاى تخصصى لازم را در
مديريت فراگرفته باشد.
مديران اسلامى به
جز علم به اصول و مبانى مديريت اسلامى، بايد در رابطه با مسئوليتهاى اجرايى و
كانالهاى ارتباطى، آگاهى لازم نسبت به مسائل تخصصى مديريت را كسب كرده باشند.
مدير اسلامى در هر
نوع سازمان و تشكيلات بايد توانايى لازم و بينش علمى و هنر هماهنگ كردن و تنظيم
روابط درون سازمان را داشته و آگاهىها و شناخت لازم را در اين زمينه به دست آورده
باشد.
مدير در يك سازمان
به منزلۀ مغز در بدن انسان است و او نمىتواند مسئوليت خاصى را در سازمان بر
عهده داشته باشد، بلكه مسئوليت او هماهنگ كردن عوامل و عناصر مسئول سازمان است.
ايجاد توازن و
تعادل در سازمان كارى بس دقيقتر و خطيرتر از هر مسئوليت ديگرى در سازمان است و
اين همان كارى است كه مغز توسط سلسله اعصاب و كانالهاى ارتباطى در بدن انجام مىدهد.
مدير نمىتواند خود
را در درون چارچوب تشريفات ادارى و يا درون اطاقهاى در بسته و در ميان ديوارهاى
انسانى انحصارطلب محبوس و يا خود را غرق در پروندههاى روزمره كند، اين امر او را
به بيگانگى نسبت به سازمانش خواهد كشانيد.
دشوارىهايى كه در
ارتباطات و هماهنگى ها بوجود مىآيد به طورمعمول موجب آن مىشود كه مردم به