بسيارى از انحرافات
و نقطه ضعفها و در نهايت اختلافهايى را كه وجود داشت، از ميان ببرد.
قرآن اين اصل را در
پوشش يك فرمان به منظور آغاز يك حركت جهانى بيان كرد. بىشك علم به آن يعنى تلاش
در راه ايجاد تفاهم براى پيامبر (ص) يك فريضۀ الهى بود نه يك رهنمود اخلاقى.
پيامبر (ص) بايد اين پيام را كه دعوت به تفاهم است به ملتهاى معتقد به كتابهاى
آسمانى ابلاغ كند.
شيوه عمل پيامبر
(ص) در اجراى اين فرمان الهى خود بيانكننده اهميت قاعده الزامآور تفاهم در حقوق
بينالملل اسلام است.
به طور معمول
برخوردهاى عملى به برخورد فكرى و عقلانى مىانجامد، و در اين تلاقى است كه جرقه ها
زده مىشود، اگر تفاهم برقرار گردد اين جرقه ها تبديل به نور مىشود و الا آتش و
مرگ به دنبال مىآورد.
تلاقى فكرها اولين
مرحلۀ زمينهساز تفاهم است و بىشك اين تلاقى از قدر مشتركها آغاز مىشود
كه نخستين سخن منطق و روششناسى است و به حل مسائل اختلافى مىانجامد.
تفاهم در اين مسير
با دو عمل عقلانى انجام مىشود:
1. يافتن قدر مشتركها
و مسائل مورد اتفاق، هرقدر كه اندك و ناچيز باشد، زيرا اينقدر مشتركها و اصول
موضوعه و مبانى مورد توافق كه گاه همان بديهيات و اوليات (به اصطلاح منطق) است،
سنگ زيربناى تفاهم محسوب مىشود و گستردگى قدر مشتركها و اصول موضوعه نقش عمدهاى
در پيشرفت و موفقيّت تفاهم و همكارىها دارد.
2. بهرهگيرى از
اصول موضوعه پذيرفتهشده به منظور رسيدن به تفاهم و توافقهاى بيشتر، زيرا هر
توافقى مىتواند زير بناى توافق بر سر مسئلۀ ديگر باشد؛
و ادامۀ
اينگونه استنتاج ها دامنۀ تفاهم را بيشتر و بيشتر مىكند و راه را براى
رسيدن به تفاهم ها و توافقهاى گستردهتر و اصولى تر هموار، و در قلمروى وسيعى
امكان حل اختلافها را فراهم مىكند.
قرآن براى رسيدن به
چنين موفقيتهاى چشمگيرى حتى از معتقدات و اصول پذيرفته شدۀ ديگران كه براى
اسلام قابلقبول نيست، براى رسيدن به تفاهم و توافق سود مىبرد، و در راهبرد دعوت
آن را به عنوان يك شيوه منطقى مطرح، و به كسانى كه رسالت دعوت را بر عهده مىگيرند،
تأكيد مىكند كه از اين شيوه نيز استفاده كنند:
(اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ
جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي
هِيَ أَحْسَنُ) (2) (ملتها را براه خدا از طريق بهرهگيرى
از حكمت و برهان، موعظه و خيرخواهى و نيز از جدال دعوت بنما).
منظور از جدال نوعى
استدلال بر پايه معتقدات طرف مورد بحث است، گو اينكه استدلال كننده خود آن معتقدات
و اصول را باور ندارد.
در روابط خارجى و
سياست بدون مرزى إسلام، دعوت يك فريضۀ مستمر و اجتناب ناپذير است، بنابراين،
تفاهم به صورت يك اصل فراگير در روابط ملتها از ديدگاه اسلام غير قابل ترديد،
تلقى خواهد شد.
تفاهم، اختصاص به
مسائل فكر و ايدئولوژيكى ندارد. هر نوع همكارى در زمينههاى ديگر فرهنگى، سياسى و
اقتصادى نيز نياز به تفاهم دارد. اصولا كاربرد تفاهم بالاتر از همكارى و همسويى در
عمل است.
هدفهاى بالاتر و
آرمانهاى اصولى تر در روابط جهانى