الف - فلسفۀ
سه بعدى بودن قوا، در اعمال حاكميت و تقسيم قدرت است و اين هدف جز از راه تفكيك
مطلق قوا امكانپذير نيست؛
ب - بر اساس
نظريۀ تفكيك مطلق قوا، هركدام از قوا ديگرى را كنترل و از تمركز قدرت و به
فساد كشيده شدن ان ممانعت به عمل مىآورد و مانع از بروز خودكامگى مىشود. زيرا
تمركز قدرت و قدرت گرايى، پيوسته ملازم با سوء استفاده از قدرت است و در نهايت
خودسرى مىآفريند؛
ج - موازنه و تعادل
قوا كه براى تحقق هدفهاى همۀ قوا ضرورى است، تفكيك مطلق قوا را ايجاب مىكند.
زيرا با تفكيك مطلق قوا همكارى منهاى اعمال نفوذ و دخالت در ميان قوا برقرار مىشود؛
د - تأمين آزادىهاى
اساسى و حقوق فردى كه از اهداف اصولى حاكميت ملى است، با تحقق تفكيك مطلق قوا حفظ
مىشود وبا كنترل و متوقف شدن قدرت هر كدام از قوا در يك حد معين، امنيت و آزادى
مردم از خطر سوء استفاده از قدرت خودكامگى مصون مىماند.
و در برابر هم قرار
گرفتن قوا - خطر استبداد و خود سرى - را از ميان مىبرد؛
ه - مسئلۀ
انحلال قوه مقننه به وسيله اعمال نفوذ قوه مجريه و همچنين سقوط دولت (قوه مجريه)
به وسيله مجلس (قوۀ مقننه) از جمله خطراتى است كه با تفكيك مطلق قوا از ميان
رفته و ثبات سياسى برقرار مىشود. (1 و 2)
رژيم سياسى با
تفكيك نسبى قوا داراى سلسله خصايصى است كه اهم آنها به قرار زير است:
1) پارلمان مركب از
نمايندگان منتخب مردم؛
2) رييس دولت كه به
صورت شكلى مسئوليتهاى قوه مجريه را بر عهده مىگيرد و اختيارات واقعى دولت بر
عهده وزرا است؛
3) وزرا در كل در
برابر پارلمان مسئولند و وظايف و اختيارات قوه مجريه را بر عهده دارند ودولت به
لحاظ اختيارات و مسئوليتهايش يكپارچه و داراى انسجام سياسى است؛
4) حزب اكثريت، كه
وزرا اغلب توسط آن در پارلمان، از رأى اعتماد برخوردار مىشوند؛
5) رابطۀ
متعادل، پارلمان و قوه مجريه را به همكارى وامىدارد كه هركدام در ديگرى اثرگذار و
از ديگرى اثر پذيرند و كيفيت اين همكارى و تعامل از يكسو و تفكيك از سوى ديگر را،
قانون اساسى تعيين مىكند؛
6) تصويب بودجه
دولت با پيشنهاد دولت، توسط پارلمان انجام مىشود و پارلمان بر آن نظارت دارد و
اين نظارت اغلب از راه ديوان محاسبات بهطور ساليانه صورت مىگيرد؛
7) نظارت پارلمان
بر عملكرد قوه مجريه، قالب هايى مانند سئوال و استيضاح در پارلمان و يا تحقيق
وتفحص، جامعه عمل مىپوشد و احيانا به صورت عدم رأى اعتماد ظاهر مىشود. اين حالت
سياسى، كه منجر به استعفا