واژۀ توسعه اغلب در اقتصاد، سياست، فرهنگ به طور يكسان به
كار مىرود و گاه به جاى آن كلمۀ رشد استفاده مىشود و شايد كلمۀ
توسعه مفهومى فراتر از رشد دارد.
اگر بار فرهنگى توسعه را به مطلوب بودن آن تفسير و توسعه را در
برابر رشد به معناى توسعۀ مطلوب تصور كنيم، رابطۀ مستقيم توسعه در هر
كشورى با باورها، سنتها و ارزشهاى آن كشور بهطور شفاف آشكار مىشود.
اگر توسعه، داراى بار فرهنگى است بايد عوامل مؤثر در آن نيز از اين
بار برخوردار باشد و براى رسيدن به توسعۀ مطلوب، از دانش به نحو مطلوب و از
فنآورى بر اساس ارزشهاى پذيرفته شده و از نيروى كار به شيوۀ منطبق با
باورها و فرهنگ عمومى و از مديريت بر اساس الگوهاى پذيرفتهشده در جامعه و از
سرمايه به طور مجرد از خواستههاى استثمارى سرمايهداران، استفاده كرد.
در السلام از ميان عوامل مختلف مولد توسعه به بار فرهنگى و ارزشى
دو عامل، بيش از همه تأكيد شده است. نخست به بار فرهنگى كار و محيط كار و دوم به
بار فرهنگى سرمايه كه تجربه آن از بار فرهنگى مىتواند مهمترين عامل براى به
انحراف كشاندن توسعه باشد. (4)
منابع
1 - فرهنگ بزرگ علوم اقتصادى 611/1-610؛ 2 - مقاله «اسلام و توسعهنيافتگى،
بازنگرى در يك معمارى ديرينه» و مجله نقد و نظر، شماره اول / 311؛ 3 - اعراف / 96؛
4 - فقه سياسى 54/4، 57، 58، 66، 67، 117-115.
توسل به زور
ارسطو و افلاطون جنگ را پديدهاى طبيعى تلقى مىكردند، ولى در صدد
توجيه و مشروعيت آن برنيامدند. در مقابل سيسرون معتقد بود كه جنگ در صورتى مشروع
خواهد بود كه به منظور دفاع از شرف و امنيت صورت گيرد.
در قرون وسطى هدف عادلانه عامل مشروعيت جنگها تلقى مىشد. چنين
تفكرى در تمام آن دوران شيوه حاكم بود و جنگ وسيلهاى در جهت مقابله و جبران
عملكرد غير قانونى طرف ديگر قلمداد مىشد.
نظريۀ جنگ عادلانه توسط سنت اگوستين (430-354) بيان شد، جنگهاى
عادلانه بهطور غالب عبارتند از جنگهايى كه به خونخواهى و تظلم شكل مىگيرند و
وقتى ملتى دست به اعمال شبه جنگ مىزند، عملش يا بايد در جهت تنبيه متجاوز و يا
بازگرداندن آنچه كه به ناحق از او سلب شده باشد، و يا به دليل اينكه دولت مقابل از
مجازات عمل اشتباهى كه توسط شهروندانش صورت گرفته، خوددارى كرده است. چنين جنگى
بدون شك عادلانه است و خداوند نيز طبق مشيت آنرا مقدر ساخته است.
به هر حال بهكارگيرى نظريۀ جنگ عادلانه به واسطۀ
اضمحلال قدرت كليسا و تأسيس دولت كشورها و تبلور اقتدار حاكميتى رو به زوال نهاد.
در سدۀ هفدهم ميلادى، گروسيوس سعى بر تعريف مجدد مفهوم جنگ عادلانه در
راستاى دفاع مشروع، حمايت از اموال و جلوگيرى از صدمه به شهروندان را داشت. اما به
هر حال پس از كنگرۀ صلح وستفالى در سال 1648 دول حاكم