آنها پايان بخشد؛ چنانكه از آغاز شكوفايى انديشۀ سياسى انسان
تاكنون با وجود پيشرفتهاى بسيار نهتنها مشكلات مزبور از ميان نرفته، بلكه بر
كميت و كيفيت آنها افزوده شده است. اگر شرايط جديد اجتماعى، مشكلات جديد را در
روند رابطه دولت و جامعه به وجود آورده است بىشك راهحلهاى جديد نيز ارائهشده
كه نتيجۀ مثبت و كاملى از آنها هنوز عايد نشدهاند و مشكلات همچنان روز
افزون ادامه يافته است.
سكولاريزم حاكم بر تفكرات اجتماعى و سياسى و مسلط بر همۀ راهحلهايى
كه امروز براى مشكلات درونى دولت، جامعه و نيز مشكلات بين آن دو ارائه مىشود، با
سابقۀ ذهنى تاريخى در مورد تفتيش عقايد قرون وسطايى و معناى منفى از خدا
محورى به مفهوم كليسايى و وحشتى كه از اين رهگذر نسبت به اصل خدا محورى دارد؛ مشكل
بتواند اين راهحل را با تمام محدوديتهايى كه به نفع جامعه بشرى و مصلحت عمومى
دارد، بر فردگرايى و اصالت ماده و منافع مادى برگزيند، اما به نظر مىرسد آخرين
راهى است كه بشر پس از تجربۀ همۀ راهحلها ناگزير از پذيرفتن و
بازگشت به آن است.
منابع
درآمدى بر فقه سياسى / 348-346.
جامعه سياسى
انسانها در كنار يكديگر زندگى مىكنند. در كنار يكديگر زندگى كردن
جانداران به دو صورت تحقق يافته است: گلهاى و اجتماعى. در زندگى گلهاى، افراد
گروه در كنار يكديگر زندگى مىكنند؛ اما هر يك براى خود مىزيند و پايگاه و نقش
براى افراد گله در حيات گلهاى تعريف شده نيست؛ اما در زندگى اجتماعى، روابطى ميان
افراد تعريف مىشود و افراد در اجتماع، داراى پايگاه و نقشهاى تعريف شدهاند؛ به
گونهاى كه اگر در اجراى اين نقشها، خلل يا سستى صورت بگيرد، جامعه دچار تنش مىشود
و اگر خلل يا سستى از حد بگذرد، جامعه از هم مىپاشد. در حيات اجتماعى حيواناتى
مانند زنبور يا مورچه، اين نقشها به گونه غريزى تعريف شدهاند، اما براى انسان
چنين نقشهايى به صورت غريزى تعريف نشده و براى مثال، هيچ كس به نحو غريزى و تكوين
طبيعى پادشاه يا وزير يا خياط يا آشپز نيست. با اينكه انسان بالطبع اجتماعى است؛
در همان حال داراى شعور و اراده فردى است و اين ويژگى موجب مىشود كه جامعه انسانى
حاصل نظمى غريزى و بدون انگيزه عقلانى نباشد و روابط اجتماعى در يك تعامل عقلانى
شكل بگيرند. اين نكته سرچشمۀ پيدايش جامعۀ سياسى است.
در كنار يكديگر بودن ما (تجمع)، داراى ويژگىهاى خاصى است: داراى
به هم وابستگى سازمانيافته است.
براى مثال گروهى نظامى و پليس هستند و وظيفۀ مراقبت و حفظ نظم
را بر عهده دارند، تا جان و مال ديگران مورد تعرض واقع نشود. در عوض اين تلاش
شبانهروزى، افراد پليس حقوق دريافت مىكنند و اين حقوق، براى مثال از جمعآورى
ماليات تهيه مىشود.
يعنى، من و تو و ديگرى اين حقوق را مىپردازيم. به همين ترتيب، در
امر تهيۀ غذا، مسكن، دارو و نيازهاى حياتى ديگر، همه به هم وابستگى داريم؛
از سوى ديگر، تجمعات در اندازه و در نوع وابستگى و شدت و ضعف