تفاوت دارند: مردم ده به شهرها و شهرها به گونهاى به پايتخت متصل
هستند. «تجمع كشور» تا حد زيادى خود كفا است. حداقل در مديريت چنين است. كشورها هم
به هم وابستگى، اما از نوع ويژه خود دارند.
موضوع اصلى فلسفۀ سياسى، اين تجمع است (كه آن را تجمع سياسى
يا مدنى مىناميم)، يعنى زندگى در كنار يكديگر، با به هم وابستگى سازمانيافته.
به نظر مىآيد كه اين تعريف ناقص بوده و به قيد اساسى سياسى توجه
كافى نشده است. «زندگى در كنار يكديگر، با به هم وابستگى سازمانيافته» زندگى
اجتماعى است و قيد سياسى، براى اشاره به ويژگى بيشترى است. برخى تعريفى از جامعه
سياسى مىآورند كه دچار اين نقص نيست:
«به جامعۀ انسانى كه بنا به اعتباراتى موصوف به سياسى شده،
جامعه سياسى اطلاق مىشود».
اين تعريف، اگرچه نقص پيشين را ندارد، اما مشخص نكرده كه چه
اعتباراتى جامعه انسانى را موصوف به سياسى مىكند. با توجه به تعريفهاى مختلف از
سياست، دو مفهوم كليدى را در تعريف سياست مىتوان تشخيص داد: قدرت و تدبير؛ البته
تحليلى دقيقتر نشان مىدهد كه اين مفهوم كليدى مفهوم عزت است. از آنجا كه
جامعۀ انسانى با يك تعامل عقلانى حاصل مىشود، بدون عطف نظر به چنين مقولاتى
نه به وجود مىآيد و نه باقى مىماند. بنابراين، هر جامعۀ انسانى با اراده و
آگاهى افراد، معطوف به چنين امورى است و به همين اعتبار، جامعه انسانى به سياسى
متصف مىشود. پس جامعۀ سياسى همان جامعۀ انسانى است؛ اما به اين
اعتبار كه با اراده و آگاهى افراد، معطوف به عزت (يا قدرت يا تدبير يا هر امرى كه
مفهوم كليدى سياست به شمار آيد) است.
چگونگى رابطه ميان دولت و جامعه سياسى يكى از مهمترين مباحثى است
كه در حوزههاى شناختارى جامعهشناسى سياسى، انديشه و فلسفه سياسى مورد توجه
دانشمندان و انديشمندان قرار دارد و معيارى است كه بر اساس آن نظامهاى سياسى
گوناگون را طبقهبندى مىكنند و اين طبقهبندى ها نيز علاوه بر اينكه ماهيت شناختى
دارند، مبنايى براى ارزش سنجى و همچنين تعيين كنند نوع رفتارهاى سياسى حاكمان از
سويى و اعضاى جامعه سياسى از سوى ديگربه شمار مىروند.
طبقهبندى، ارزش سنجى و تعيين گرى نوع رفتارهاى سياسى از مجموعه
عواملى هستند كه در كنار يكديگر حيات سياسى را پيشبينى و آزمون پذيرتر مىكنند؛
پديدهاى كه مىتواند در درازمدت حتى در ساختهاى اقتدارگرا امكان تحول و تكامل
خواهى را فراهم كند.
هرگاه جامعهاى تصويرى ذهنى و منطبق با واقعيتهاى عينى از خود
داشته باشد، آن جامعه داراى ماهيتى خويشتن شناس است كه در پرتوى اين شناخت رابطه
درستى را ميان خود و ساخت نظام سياسى برقرار مىكند و هرگاه جامعه تصويرى ذهنى و
غير منطبق با واقعيتهاى عينى از موقعيت خود داشته باشد، دچار ازخودبيگانگى شده و
در اينجا اين عنصر بيگانه «نهاد دولت» است.
دولت، حكومت و نظام سياسى در همه شرايط زمانى و مكانى به گواهى
تاريخ داراى كاركرد معين تدبير امور جامعه است. تعدد شكلها و مصاديق مديريت امور
جامعه در شرايط زمانى و مكانى متفاوت اصل تشابه اين