15. آغاز به جنگ بدون دعوت: عدم مشروعيت جهاد قبل از انجام وظيفه
دعوت، موجب عمل مجرمانه در جهاد مىگردد. (22) اصولا به چنين جنگى جهاد اطلاق نمىشود
و قبل از اقدام به دعوت شروع كشتار دشمن جرم محسوب مىشود؛
16. كشتن اسراى جنگى: اسراى جنگى حتى اگر مجروح شوند و عاجز از راه
رفتن باشند، نبايد كشته شوند؛ (23)
17. تعرض به نواميس دشمن: (24) «سبى زنان دشمن» به ويژه در شراطى
كه دشمن در رزم مشاركت داشته باشند، حكم جداگانهاى است كه در باب استرقاق از آن
سخن گفتيم، اما ارتكاب اعمال خلاف جوانمردى و آنچه كه مشابه اعمال وحشيگرى و خوى
حيوانى است هرگز شايستۀ جنگ شرافتمندانه نيست. گرچه نهى صريحى در خصوص اين
مورد يافت نمىشود، اما از مفهوم مخالف آيۀ: (وَ لاٰ تَسُبُّوا
اَلَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَيَسُبُّوا
اَللّٰهَ) (2) مىتوان
حكم تحريم اين مورد را هم استفاده كرد؛
18. عدم اطاعت از فرماندهان جهاد: تخلف از مقررات عمومى اسلام
(احكام اوليه و ثانويه جهاد) در مراحل مختلف جهاد و همچنين تخلف از قوانين امام
(ع) و دولت مشروع اسلامى به مقتضاى آيه: (أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا
اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ) جرم محسوب مىشود؛
19. شكنجه كردن اسراى جنگى: شكنجه كردن اسرا براى كسب اسرار نظامى
دشمن متداولترين رويۀ جنگى است كه در كنوانسيون ژنو مورخ 1949 منع شده است.
در متون روايى موردى ديده مىشود كه مسلمانان يكى از افراد
اطلاعاتى قريش را دستگير و وى را براى كسب اطلاع از محل ابوسفيان شكنجه كرده در آن
هنگام پيامبر (ص) در حال نماز بود پس از فراغت از نماز فرمودند: «اين مرد هرگاه كه
راست مىگويد وى را مىزنيد و هنگامىكه دروغ مىگويد، او را رها مىسازيد». (26)
از سوى ديگر تأكيد بسيارى كه در مورد رعايت حال اسيران و احسان به
آنان و مدارا و تأمين وسائل رفاهى آنان در روايات فراوان ديده مىشود، خود دليل
روشنى بر محكوم بودن شكنجه و آزار اسيران جنگى است؛
20. كشتن مجروحان جنگى: (27) مجروح جنگى حتى اگر عاجز از راه رفتن
باشد و براى مسلمانان امكان راه بردن وى نباشد، نبايد كشته شود و بسيارى از فقهاى
شيعه مانند علامه حلى، ابن ادريس و شهيدين رها كردن وى را واجب دانستهاند؛ (28)
21. كشتن دشمن بهطور صبر: (29) قتل با صبر، آن است كه به هنگام
كشتن دشمن دست و پاى او را ببندند و برخى قتل با صبر را به معناى رها كردن دشمن
تفسير كردهاند تا به تدريج از تشنگى، گرسنگى و بيمارى بميرد. (30 و 31)
منابع
1 - جواهر الكلام 61/21 و المغنى 544/10؛ 2 و 3 - همان / 66 و
المبسوط سرخسى 64/10؛ 4 - همان و المغنى 497/10 و 501 و 233/6؛ 5 - همان / 67؛ 6 -
همان / 68 و المغنى 530/10 و 535؛ 7 - همان / 77 و المغنى 555/10؛ 8 - همان / 78 و
آل عمران / 161: (وَ مٰا كٰانَ لِنَبِيٍّ
أَنْ يَغُلَّ)؛ 9 - همان / 89؛
10 - همان / 81؛ 11 -