نظريهاى تحت عنوان نظريۀ جنگ حق نامبرده مىشود كه توسط
دانشمندانى كه گرايش مذهبى (مسيحيت) داشتهاند، مطرحشده است.
جنگ در صورتى حق است كه داراى چهار شاخص اصلى زير باشد:
الف - به وسيلۀ مقام صلاحيتدارى به صورت رسمى اعلان شود؛
ب - داراى آرمان حقطلبانه بوده و از انگيزه عدالت، سرچشمه گرفته
باشد؛
ج - راهحلهاى ديگر رفع اختلافها مسدود بوده و براى رسيدن به
عدالت راهى جز جنگ وجود نداشته باشد؛
د - امكان كنترل جنگ و رفتار حق و نوعى بازگشت به نظم و صلح وجود
داشته باشد.
گرچه در مفهوم جهاد اسلامى تمامى شاخصهاى مذكور وجود دارد و در
واقع هر چهار مورد مزبور پيش فرضهاى جهاد واجب در اسلام است، اما خصايص جهاد به
مفهوم اسلامى در اين چهار مورد خلاصه نمىشود و شرايط و شاخصهاى ديگرى نيز مانند
شرايط رزمنده، ابزار، محدوديتهاى جنگى و غيره در جهاد اسلامى وجود دارد كه آن را
از جنگ به اصطلاح حق متمايز مىكند و مىتوان چنين نتيجه گرفت كه تمامى حقوقدانانى
كه جنگ حق را منطقى و قوى و منطبق با حقوق طبيعى تلقى كردهاند بايد جهاد اسلامى
را نيز جنگى مشروع و حق به شمار آورند، با اين تفاوت كه بسيارى از ايرادهايى كه از
نظر حقوقى در مورد نظريه جنگ حق مطرحشده، نسبت به نظريه جهاد اسلامى مردود است.
از جمله ايرادهاى مزبور مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. در اين نظريه قاضى خود طرف دعوا هم هست؛
2. جنگ مىتواند از هر دو طرف درگير، حق تلقى شود؛
3. آيا جنگ به دليل ضرورت حق است يا چون حق است، ضرورت دارد؟
در نظريۀ جهاد اسلامى هيچكدام از اين ايرادها قابل طرح
نيست. زيرا در جهاد به مفهوم اسلامى «حكميت» اصل جدايىناپذير احكام و مقررات جهاد
است و اشكال اول و دوم مىتواند با رجوع به حكميت حل شود و در مورد اشكال سوم بايد
گفت بين دو حالت حق و ضرورت تلازم وجود دارد، هر چيزى كه حق است، ضرورى هم هست و
هر ضرورى هم تا ضرورى است حق تلقى مىشود. بنابراين، فرض تقدم و تأخر بين حق و
ضرورت كه مبناى اشكال سوم است از ريشه منتفى خواهد بود.
منبع
فقه سياسى 220/5-219.
جنگ سرد
جنگ سرد در حقيقت نبردى است كه در آن به جاى نيروهاى مادى نظامى از
نيروهاى معنوى مانند عقايد، باورها، فرهنگ، عادات و رسوم بهرهبردارى مىشود و اين
نيروها بر عليه دشمن بسيج مىشوند و با برنامهريزى و سازماندهى، از همۀ
توان اقتدار معنوى جامعه براى تقويت خود و تضعيف دشمن استفاده مىشود و كسب قدرت و
جلب افكار عمومى و ايجاد