حالت منفى نسبت به دشمن به منظور بالا بردن نيروى مقاومت ملى از
اهداف جنگ سرد به شمار مىرود.
جنگ سرد كه پس از پايان جنگ جهانى دوم بين دو ابرقدرت شرق و غرب
آغاز شده بود، حدود چهل و پنج سال به طول انجاميد و سرانجام نيز در تاريخ 19
نوامبر 1990 پايان يافت. در اين روز گورباچف، آخرين رهبر اتحاد شوروى، وحدت دو
آلمان را كه صددرصد مطابق شرايط مورد نظر غرب انجامشده بود، يك رويداد بزرگ توصيف
كرد. از نظر جغرافيايى اين كشمكش بر سر در اختيار گرفتن سرزمين پهناور اوراسيا و
در نهايت در دست گرفتن سلطۀ جهانى بود. دوران جنگ سرد به طور مشخص داراى سه
دوره بوده است: دوره اول از 1945 تا 1953 يعنى سال مرگ استالين. در اين دوران مهمترين
انديشۀ استالين حفظ و هضم دستاورد اصلى خود در جنگ يعنى، سلطه بر اروپاى
مركزى ضمن پرهيز از يك درگيرى رو در روى با آمريكا بود. در اين مرحله، غرب روىهمرفته
موضع تدافعى داشت و آمريكا نيز حضور نظامى خود را در منتهىاليه شرق (ژاپن) و غرب
(آلمان) اوراسيا حفظ كرد. پس از مرگ استالين و با پايان گرفتن مرحلۀ اول جنگ
سرد، هر دو طرف آمادۀ تجديد قوا بودند و به نظر مىرسيد كه غرب خود را متعهد
كرده بود، تا حالت تهاجمى به خود بگيرد.
تشديد برنامههاى راديويى اروپاى آزاد براى كشورهاى اقمارى، افزايش
حمايت مالى از فعاليتهاى سياسى مهاجران اتباع شوروى و اروپاى شرقى مقيم غرب و
تلاشهاى بيشتر براى حمايت از گروههاى زيرزمينى ضدشوروى از مشخصههاى اين خط مشى
بود.
در دوران دوم جنگ سرد كه از 1953 تا 1970 به طول انجاميد، قرار بود
كه شوروى از نظر اقتصادى آمريكا را پشت سر گذاشته و كل جهان كمونيستى نيز از نظر
اقتصادى، قوىتر از جهان سرمايهدارى شود.
در اين دوران، آمريكا و شوروى دو بار و بهطور جدى روياروى هم قرار
گرفتند. يكبار بر سر برلين و بار ديگر بر سر كوبا كه در هر دو مورد، قدرتنمايى
شوروىها سبب بروز بحران شده بود. گرچه موفقيت آمريكا موقتى بود، ولى دستاوردهاى
شوروى به مراتب ارجح تر بود. ساختن ديوار برلين توسط شوروى، كه كسى به
مقابلۀ آن نپرداخت، سبب تحكيم مهار شوروى بر آلمان شرقى و در نتيجه اروپاى
مركزى شد. خارج كردن موشكهاى شوروى از كوبا معاملهاى بود كه در مقابل آن دولت
كندى (1963-1961) ادامۀ وجود يك نظام طرفدار شوروى را بهطور همهجانبه
تضمين كرد.
دوره سوم جنگ سرد از دهۀ 1970 آغاز شد. در اين دوران شدت
تهاجم شوروى به اوج خود رسيد.
خستگى مفرط امريكا از جنگ ويتنام و اشتياق غرب براى تشنج زدايى و
برقرارى روابط بين آمريكا و چين از خصايص مهم اين دوران بود. تهاجم جهانى شوروى در
ويتنام، اتيوپى، يمن، كوبا و منطقۀ خاورميانه و نيز آنگولا و موزامبيك،
ابعاد فوق العادهاى به خود گرفت. استقرار موشكهاى اس. اس 200 كه اروپاى غربى و
ژاپن را هدف قرارگرفته بود، ارعاب و ترساندن حريف را تعقيب مىكرد. ولى
نتيجۀ اين روند، معكوس شد و زيادهطلبى حياتى شوروى سبب سرعت گرفتن اين عقبگرد
مهم تاريخى شد.