با اينكه تعاريف متعددى از حقوق اساسى وجود دارد، اما مسئلۀ
مهم اين است كه اكثر تعاريف بر اساس ديد مادى و «لاييك» درباره انسان و جامعه
ارائه شده است و از ديدگاه توحيدى، حقوق اساسى چيزى جز علم يا فن مربوط به كيفيت
اجراى حاكميت خدا از راه اراده جمعى و آراى عمومى و تشكيل نهادها و تنظيم روابط فىمابين
آنها از يكسو و تبيين چگونگى روابط تشكيلات با مردم از سوى ديگر نمىتواند باشد.
بر اين اساس: «حقوق اساسى مجموعهاى از قواعد حقوقى است كه بر
پايۀ جهانبينى و شناختى از انسان و جامعه مشروعيت مىيابد و اهداف، حدود
وظايف و اقتدارات حكومت را در برابر مردم تبيين مىكند». (3)
منابع
1 - تطور حكومت در ايران بعد از اسلام (طباطبائى) / 220؛ 2 - لغتنامه
دهخدا؛ 3 - درآمدى بر فقه سياسى / 31-27.
حقوق اساسى (و رابطۀ آن با علم)
اگر نظامهاى حقوقى را عبارت از كشف و مطالعه قواعدى بدانيم كه بر
جوامع بشرى حكومت مىكند، ناگزير حقوق اساسى نيز از مقوله علم و جزو رشتههاى علمى
محسوب خواهد شد. اما اگر آنگونه كه برخى از حقوقدانان مىگويند و حقوق را مهارتى
در كاربرد قواعد و استنباط و استخراج آن از عينيتهاى خارجى مىدانند، به شمار
آريم، بيش از آنكه يك علم باشد يك فن و هنر خواهد بود كه به ذوق و قريحۀ
خاصى نيازمند است.
رسالت علم همواره كشف واقعيتها و قوانين حاكم بر دنياى واقعيت است
و از آن شناخت و ادراك حاصل مىشود ولى فن و هنر، كوششى است كه بيشتر براى
بكارگرفتن قواعد در عمل، به منظور رسيدن به هدف و آرمان مبتنى بر اراده شخص انجام
مىشود.
در علم، كوشش مىشود كه واقعيتها، آنگونه كه هست شناخته شود و در
هنر، سعى بر آن است كه هنرمند با تكيه بر تأثراتى كه از دنياى واقعيتها گرفته است
اثرى كه مورد علاقۀ اوست، خلق كند. هنرمند از شناخت و كشف واقعيتها به
مهارت و ذوق و قريحه نيازمند است.
بنابراين، آنچه هنر ناميده مىشود، كارى است كه يك سياستمدار در
صحنههاى سياسى، و يا وكيل زبردستى در صحنۀ دادگاه، انجام مىدهد. ولى حقوق
اساسى كه قواعد و نظام حقوقى را در زمينۀ مسائل حكومت و رابطۀ آن با
مردم، مورد مطالعه قرار مىدهد، بيش از آنكه به مهارت و عمل مربوط باشد با
مسئلۀ كشف و شناخت و بررسى واقعيتها سروكار دارد، گو اينكه اين واقعيتها
از مقولۀ قراردادى و اعتبارى باشد.
از آنجا كه قواعد حقوقى نمىتواند بطور مجرد و جدا از حوادث و
شرايط حاكم بر جامعه باشد و بررسى نظامهاى حقوقى به صورت تجريدى و تنها ذهنى،
مشكلى را حل نمىكند، ناگزير براى به دست آوردن بهترين و عادلانهترين قواعد
حقوقى، بايد ضرورتهاى عينى جامعه و نيازمندىهاى مبتنى بر شرايط خاص جامعه را در
نظر گرفت و سپس با يافتن رابطههاى علت و معلولى به كشف قواعد حقوقى كامل و جامع
دست يافت.