اشخاصى را به عنوان قاضى تحكيم براى حل و فصل اختلافهاى خود
انتخاب نمايند و بر طبق داورى تحكيم عمل كنند. (1)
2. كاربرد حكميت در حقوق عمومى
بىشك مشروعيت دولت اسلامى از مسائل حقوق عمومى و اساسى محسوب مىشود
و هر نوع مناقشه در مشروعيت دولت اسلامى، مىتواند در قلمروى اين رشته حقوقى قرار
گيرد.
جريان مخالفت معاويه در زمينۀ قبول مشروعيت خلافت على (ع) كه
با نص صريح پيامبر (ص) (16) و بيعت اهل حل و عقد 171) و رضاى اكثريت امت پذيرفته
شده بود؛ مسئلهاى سياسى و در رابطه با حقوق عمومى و اساسى دولت اسلامى است.
گرچه معاويه، نخست تنها يك معترض بود و فقط دستگيرى قاتلان
خليفۀ سوم را از على (ع) درخواست مىكرد، ولى به تدريج تقاضاى خود را تا
سرحد كانديدايى خلافت پيش برد و در شرايطى كه سخت در برابر نيروهاى على (ع) در
صفين احساس ضعف و شكست كرد و بنا به توصيۀ عمروعاص پيشنهاد حكميت داد.
البته از همان ابتدا علائم خدعه و توطئه آشكار بود و امام (ع) با
هشدارهاى مكرر، يارانش را در برابر اين نيرنگ بر حذر داشت، (18) ولى سرانجام نيرنگ
عمروعاص مؤثر افتاد و جمعى از نيروهاى امام تحت تأثير تبليغات معاويه از امام (ع)
مصرا خواستار قبول حكميت شدند.
امام ناگزير به خاطر رضاى مردم و جلوگيرى از قتل عام بيشتر (19) تن
به حكميت داد و آنگاه كه داعيان حكميت سر به مخالفت با حكميت نهادند، امام (ع) ضمن
تخطئۀ عملكرد حكمين كه از شرايط حكميت خارج شدند، از اصل حكميت به عنوان يك
راهحل مسالمتآميز دفاع كرد:
«فلم آت - لا ابا لكم - بجرا و لا ختلتكم عن امركم، و لا لبّسته
عليكم، انما اجتمع رأى ملئكم على اختيار رجلين، اخذنا عليهما الّا بتعدّيا القرآن،
فتاها عنه، و تركا الحق و هما يبصرانه، و كان الجور هواهما فمضيا عليه». (2)
(من شرى به پا نكردهام و شما را در كارتان فريب ندادهام و حقيقت
را بر شما نپوشاندهام، جز اين نيست كه شما بر انتخاب دو تن به عنوان حكم توافق
كرديد، ما هم از آن دو پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، ولى آنان گمراه گشته
دست از حق كشيدند، در حالى كه آن دو آگاه بر كار خود بودند و از روى هواى نفس ستم
روا داشتند)؛
3. نقش حكميت در حقوق بينالمللى
پيامبر اسلام (ص) شخصا حكميت را در اختلاف هاى بينالمللى به عنوان
يك قاعده حقوق بينالملل به كار گرفت. اختلافى كه با بنىقريظه (يكى از سه گروه
يهودى ساكن مدينه) به وجود آمده بود، به شيوه حكميت حل و فصل شد و طرفين موافقت
كردند كه فصل خصومت را به شخص ثالثى واگذار كنند.
يهوديان بنىقريظه در جريان غزوه خندق (احزاب) با وجود قرارداد عدم
تعرض كه با پيامبر اسلام (ص) بسته بودند و به خوددارى از كمك به دشمنان اسلام
متعهد شده بودند، با احزاب همكارى كردند و براى سقوط مدينه و نفوذ نيروهاى احزاب
بر مدينه توطئه خطرناكى را پىريزى كردند.