غير قابل خدشه مطرح كرده و شرط تحقق آن را ايمان راستين قرارداده
است: (وَ أَنْتُمُ
اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ). (1)
و نيز يكى از اهداف اجتناب ناپذير تشريع الهى و مؤمنين را اعلاى
يكلمه الله معرفى كرده است: (وَ كَلِمَةُ
اَللّٰهِ هِيَ اَلْعُلْيٰا). (16)
ناگفته پيداست كه اين دو آرمان يعنى سيادت مسلمانان و اعلاى كلمۀ حق، احتياج
به تمهيد مقدمات و به دست آوردن نيروى برتر دارد و پس از دستيابى به آن، پاسدارى و
حراست از آن نيز بهطور مداوم به حفظ برترى قدرت نيازمند است و چنين قدرت منسجم و
پايدار جز از راه تشكيل حكومت مقتدر اسلامى امكانپذير نيست.
با اين توضيح به خوبى روشن مىشود كه يكى از شرايط ايمان و خصايص
مؤمنين دستيابى به تشكيل حكومت و ايجاد قدرت سياسى عالى است، زيرا بدون آن خصلت (وَ أَنْتُمُ
اَلْأَعْلَوْنَ) تحقق نمىيابد
و در نتيجه كشف از نبود ايمان مىكند.
9 - سيرۀ عملى اسلام:
ترديدى نيست كه پيامبر اسلام (ص) از نخستين روزهاى پس از هجرت
زمينههاى ايجاد قدرت سياسى و تشكيل حكومت را در مدينه فراهم آورد و تشكيلات و تأسيسات
لازم را براى تحقق يك دولت مقتدر اسلامى پىريزى كرد.
تاريخ گواهى مىدهد كه پيامبر اسلام (ص) تشكيل حكومت داد و به
اجراى قوانين و برقرارى نظامات اجتماعى پرداخت و به اداره جامعۀ اسلامى
برخاست.
والى به شهرها فرستاد و به قضاوت نشست و قاضى نصب كرد، سفرايى به
خارج و نزد رؤساى قبائل و پادشاهان روانه كرد، معاهده و پيمان بست، جنگها را
فرماندهى كرد، احكام حكومتى را به جريان انداخت، و به فرمان خدا براى بعد از خود
تعيين حاكم كرد.
سيره عملى پيامبر به اين ترتيب ضرورت تشكيل حكومت را به اثبات مىرساند،
همانطوركه قبول خلافت از طرف امير المؤمنين على (ع) نيز مبين همين حقيقت است و
اصولا پس از رحلت پيامبر (ص) هيچيك از مسلمانان در اين مورد كه حكومت يك ضرورت
اسلامى است ابراز ترديد نكرد و همۀ مسلمانان در اين امر اتفاق نظر داشتند.
اختلاف تنها در مورد كسى بود كه بايد عهدهدار خلافت و امر حكومت باشد. (17)
بىشك سيره عملى تشكيل حكومت و تصدى اداره جامعه اسلامى اختصاص به
زمان پيامبر (ص) و يا زمان محدود ديگرى ندارد و همان ضرورتى كه تشكيل حكومت را در
زمان پيامبر (ص) و امير المؤمنين (ع) ايجاب مىكرده، به دليل ابدى بودن احكام
اسلام و محدود نبودن آن از نظر زمانى و مكانى لزوم برپايى حكومت اسلام را براى
هميشه ثابت مىكند.
اعتقاد به اينكه اجراى احكام اسلام محدود به زمان پيامبر بوده و يا
به دوران حضور امام معصوم اختصاص دارد، بدتر از اعتقاد به منسوخ شدن اسلام است و
انكار ضرورت تشكيل حكومت اسلامى در حقيقت انكار ضرورت اجراى احكام اسلام دين مبين
اسلام است. (18)