بود، به چنين استدلالى متوسل مىشدند و معتقد بودند در نظام سلطنتى
استبدادى سه ظلم انجام مىشود: ظلم به خدا كه قوانين الهى اجرا نمىشود و ظلم به
امامان معصوم كه مقامشان غصب شده و ظلم به مردم كه خواست و اراده و فكر آنها
ناديده گرفتهشده. ولى در شكل حكومت مشروطه، فقط يك ظلم روا داشته مىشود كه مقام
معصوم (ع) غصب مىشود، ولى قانون خدا و خواست مردم مراعات مىشود.
جمعى ديگر از صاحبنظران نيز معتقدند كه اسلام شكل خاصى براى حكومت
ذكر نكرده و فقط به تبيين اصول اساسى سياسى و ضوابط اعمال حاكميت اكتفا كرده و به
اجراى آن اصول تأكيد ورزيده است و مسئله شكل حكومت را به خود انسان واگذار كرده كه
در شرايط مختلف اجتماعى و اقتصادى و سياسى نوع مناسب آن را انتخاب و در درون قالب
انتخابشده اصول سياسى اسلام را پياده كند.
در اين ميان عدهاى همشكل حكومت اسلام را منطبق با نوع
اريستوكراسى دانسته و حكومت اسلامى را حكومت صالحان و متقيان و مستضعفان كه مبين
گروه ممتاز و نخبه و برگزيده در جامعۀ اسلامى است، برشمردهاند.
و اكثريتى قابلتوجه از متفكران و علماى اسلام نوع حكومت اسلامى را
غير منطبق با اشكال متداول سياسى و شكل خاص به خود شمرده و خلافت و امامت را به
عنوان شكل اختصاصى حكومت اسلامى ذكر كردهاند.
گرچه علماى اهل تسنن بيشتر به نام خلافت و علماى تشيع بعنوان امامت
از حكومت اسلامى ياد كردهاند؛ ولى بايد توجه داشت كه در معرفى حكومت اسلامى به
هردو عنوان بين علماى اسلام اختلاف عميقى وجود نداشته است و بسيارى از علماى اسلام
ضرورت برپايى نظام خلافت و امامت را مورد اتفاق (اجماعى) همۀ فرق مسلمانان
شمرده و آن را از مسائل مشترك و اتفاقى تشيع و تسنن دانته اند. و به گفته ماوردى
در «الاحكام السلطانيه» اختلاف تنها در مدرك و دليل اين ضرورت اسلامى بوده كه لزوم
اقامه خلافت و امامت در جامعه اسلامى آيا به دليل عقل است يا به دليل شرعى (1)؟
ولى با دقت در محتواى گفتار آنان معلوم مىشود كه گرچه در به كار
بردن دو واژۀ خلافت و امامت در معرفى حكومت اسلامى، اختلاف بين علماى اسلام
وجود ندارد، ولى در تفسير و تبيين آن دو كلمه و مفهوم و شرايط خلافت و امامت
اختلاف نظر قابلتوجهى بين علماى شيعه و علماء سنى ديده مىشود.
بر اساس تفسير سنى از خلافت، به عنوان شكل اختصاصى حكومت اسلامى،
تصدى رياست امور دينى و دنيوى مردم بعنوان جانشينى از پيامبر در امت اسلامى مبين
حكومت اسلامى است و خليفه با علم و عدالت و كفايت و سلامت حواس و جسم و داشتن نسب
قريشى اين سمت را عهدهدار مىشود و اطاعت از وى بر مردم لازم مىشود.
در تفسير سنى از خلافت، عهدهدارى مقام خلافت موروثى نيست و خليفه
به شكل خاصى توسط اهل حل و عقد از ميان واجدين شرايط انتخاب مىشود و اهل حل و عقد
گروه منتخب مردم نيستند، بلكه افراد ممتاز و شناختهشدهاى هستند كه به دليل تقوا
و علم و سابقه و درايت اجتماعى و سياسى در ميان مردم چهرههاى آشنا و مشخصى است.
نظريه خلافت و امامت به اين معنا از دوسو مورد انتقاد قرارگرفته
است: