مىگذرانيدند. وى به جاى پرداختن به علتها به مبارزه با معلولها
همت گماشت. به روايت ابن كثير حتى زندانهاى پياپى نيز او را از ابراز رضايت نسبت
به سلطان باز نداشت، او همواره ثناگوى دولت حاكم عصر خود بوده است. (2)
ابن تيميه در برابر موج شخص و شخصيت پرستى عاميانۀ زمان خود
غوغايى آن چنان به راه انداخت كه حمايت علما و عامۀ مردم را يكجا از دست داد
و نفرت عمومى را بر عليه خود برانگيخت، اما در مقابل دربار پر از فساد، ظلم و
تجاوز دولتمردان معاصر خود، مهر سكوت و رضا بر لب زد و اين پرسش را در اذهان آيندگان
برانگيخت كه چه فرقى بين مغولان تازه مسلمان پايبند به شريعتى دوگانه و تركان تازه
به دوران رسيدهاى كه به ظلم و جور و ايجاد وحشت و هراس بر مصر و شام مستولى شده
بودند، وجود داشت؟
در هر حال آراى ابن تيميه، بازتاب برداشتى است كه وى از اوضاع كلى
زمان خويش داشته و نوعى ساماندهى دفاع فكرى است كه وى در برابر خطرات عقيدتى كه در
عصر خود احساس مىكرده از خود نشان داده است.
دو نكتۀ اصلى كه در حقيقت دو موضوع محورى و اصلى انديشه
سياسى ابن تيميه محسوب مىشود به شرح ذيل است:
1. ابن تيميه، از مجموعۀ شرايط موجود زمان خود آشفتگى خاصى
را تلقى كرد و براى حل آن به يك سامان فكرى متوسل شده كه همۀ آراى فلسفى،
كلامى، عرفانى و فقهى وى اجزاى به هم مرتبط شده آن محسوب مىشود؛
2. ابن تيميه، نه در برداشت و تلقى مشكل عصر خود موفق بوده و نه
سامانى كه ارائه داده منسجم و اجزايى به هم پيوسته و به دور از تعارض و تضاد است
(2)
منابع
1 - دائرة المعارف بزرگ اسلامى 192/3-171؛ 2 - مجموعه رسائل و
مسائل ابن تيميه، ج 5؛ 3 - فقه سياسى 292/10-287.
ابن تيميه (و فلسفۀ سياسى)
در انديشۀ ابن تيميه، امامت در حد يك ضرورت عقلى و ناشى از
نياز عميق جامعه اسلامى به نظم، امكان بسيج عمومى، اجراى شريعت، تنفيذ حدود و
مجازاتهاى اسلامى، كنترل ثروت اغنيا، رسيدگى و ساماندهى به وضع فقرا، دفاع از
مرزهاى سرزمينهاى اسلامى، حفظ وحدت و در يك كلام اقامۀ مدينۀ فاضلهاى
است كه اسلام بر آن تأكيد كرده است.
عقلانيت اين فلسفۀ سياسى در انديشۀ ابن تيميه به
اندازهاى روشن و شفاف است كه او را از توسل به نص در مورد خلافت و امامت بىنياز
مىكند. ابن تيميه نص را در حد اجازه از جانب پيامبر (ص) آن هم در حد اجازه به ابو
بكر براى اقامۀ نماز جماعت در روزهاى آخر زندگى شريف پيامبر (ص) مىپذيرد
(1) و آن را نوعى چراغ آيندۀ روزهاى تاريك پس از رحلت پيامبر (ص) تلقى مىكند.
با وجود اين، در ديدگاه ابن تيميه مسئلۀ دولت امامت نمىتواند
به دور از چارچوبهاى اسلامى باشد و با چنين ديدى ناگزير از فلسفۀ عقلانيت
مطلق در تجزيه