طور معمول در تهيۀ شرح عمليات از طبقهبندى عمليات و انتخاب
واحد اندازهگيرى و محاسبۀ هزينهها استفاده مىكنند و هزينۀ عمليات
را با وقت زياد بر اساس روشهاى علمى برآورد كرده و منابع تحصيل درآمد را مشخص مىكنند.
منبع
فقه سياسى 496/7.
خلافت
خلافت به معناى نيابت از ديگرى در تصدى امور است و در اصطلاح
اسلامى عبارت است از رياست عامه در امور دنيا و دين به نيابت از پيامبر اسلام.
ابنخلدون در تفسير اين تعريف مىافزايد: «خلافت وادار كردن مردم
به مقتضاى ديدگاههاى شرع در مصالح اخروى و دنيوى آنان است و خلافت در حقيقت نيابت
از صاحب شريعت در نگهبانى از دين و سياست دنيايى مردم است. (1)
ماوردى مىگويد: خلافت نيابتى است از نبوت كه نگهبانى دين و سياست
دنيا را به عهده مىگيرد. (2)
ابنخلدون مىگويد: خلافت عهدهدارى امور امت است به مقتضاى نظر و
حكم شرع در مورد مصالح اخروى و دنيوى آنها. (3)
اين اصطلاح از قرآن و سنت ريشه گرفته است، زيرا در قرآن خلافت
انسان نوعى نيابت از خدا در زمين (إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ
خَلِيفَةً) (4) و در احاديث به
جانشين پيامبر اسلام، خليفه اطلاق شده است:
ان عليا هو و وزيرى و هو خليفتى فيكم (فله اسمعوا و اطيعو) و هو
المبلغ عنى (5) على (ع) او برادر من و وزير من و هم او جانشين من در ميان شما است
و اوست كه از من آنچه مربوط به رسالت است، به شما مىرساند. (6)
پس از خلافت امويان و ضعف و در نهايت سرنگونى آنان، حكومت به
عباسيان (بنىعباس) كه از نوادگان عباس بن عبدالمطلب عمومى پيامبر (ص) و از بنىهاشم
بودند، رسيد. بنى عباس به كمك ابو مسلم خراسانى و ايرانيان هميار او (سياهجامگان)
خلافت را به دست آوردند. اما بعد ابو مسلم را كشتند و حكومتى ظالمتر از امويان به
وجود آوردند. بعدها قيامهايى عليه بنىعباس صورت گرفت كه در نهايت سركوب شدند.
اولين خليفۀ عباسيان ابو العباس عبدالله سفاح و آخرين آنها ابوالحمد عبدالله
المستعصم با الله بوده است.
برخى از مورخان، سقوط خلافت عباسى به دست مغولان را معلول نهضت
ناسيوناليزم ايرانى دانستهاند كه توسط يك دانشمند ايرانى طراحى و به مرحله اجرا
گذارده شد. بر مبناى روايت هولاكو خان در سال (656 ه - ق) به تشويق وزير دانشمند
خود خواجه نصيرالدين طوسى به قصد برافكندن خلافت عربى به بغداد حمله برد و در جريان
يك خونريزى كم سابقه، خليفۀ عباسى را عزل و سپس به قتل رسانيد.
در اين روايت تاريخى پاى وزير شيعه مذهب خليفه عباسى نيز به ميان
كشيده مىشود و نوعى تبانى ينهانى بين دو شخصيت نفوذى شيعه كه دربار مغول و عباسى
را همزمان در دست داشتهاند، ترسيم و در نتيجه انقراض