خلافت عباسى به نهضت ملىگرايانه ايرانيان نسبت داده مىشود.
منبع
فقه سياسى. 105/1.
خلافت (و شكست نظريۀ آن)
شكست نظريۀ خلافت از ديدگاه متفكران جديد اهل سنت و بحران
مشروعيت خلافت در ديد فقهى آنان بيشتر از آنجا ناشى مىشد كه همان خلافتى كه روزى
عامل وحدت و عزت جهان اسلام به شمار مىرفت، به تدريج به عامل تفرقه و علت بىسامانى
امور مسلمانان تبديل شده بود و خلا فتنه تنها نمىتوانست همۀ ملتهاى مسلمان
را در هند، ايران و آسياى ميانه بر گرد يك محور جمع كند، بسيارى از ملتهاى
استقلال طلب در حال گريز از مركز در صدد كسب استقلال و تشكل جديد بودند و حتى
كشورهايى چون مصر حاضر شدند، رهايى از خلافت عثمانى را به قيمت تحت الحمايگى
انگلستان به دست آوردند.
منبع
فقه سياسى 215/10.
خلع سلاح از ديدگاه اسلام
خلع سلاح به عنوان يك عامل بازدارنده از جنگ و حتى عاملى براى كمك
به حذف جنگ به شمار مىآيد، ولى اصولا اجراى خلع سلاح به معناى دقيق آن هرگز امكانپذير
نيست.
بخشى از پيچيدگى موضوع خلع سلاح از آنجا ناشى مىشود كه تسليحات
گرچه ابزار تجاوز و جنگ است و از اين نظر، دشمن امنيت و صلح محسوب مىشود، اما از
سوى ديگر ابزار قدرت كشورها و وسيله تأمين امنيت و دفاع مشروع هم هست. از اين رو
خلع سلاح بايد به گونهاى باشد كه به امنيت و امكان دفاعى ملتها لطمه وارد
نياورد.
از سوى ديگر سرى بودن فناورى نظامى و تلاش در پنهانكارى و مخفى
نگهداشتن اطلاعات نظامى و پوششهاى اغفال كننده تسليحاتى خود بر پيچيدگى اين
مسئلۀ حياتى در سياست جهانى افزوده است.
تسليحات در واقع يك معلول است. مبارزه با معلول در حالى كه علت يا
علتهاى تعدد آن رو به رشد هستند، كار عبث و بيهودهاى بيش نيست. بايد دلايل و علل
رو آوردن كشورها به تسليحات را جست و جو كرد و آنگاه با آنها مبارزه كرد. اين است
راهى كه قرآن در زمينه خلع سلاح پيموده و با بيان يك اصل كلى در آيه: (قٰالَتْ إِنَّ
اَلْمُلُوكَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْيَةً
أَفْسَدُوهٰا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهٰا أَذِلَّةً
وَ كَذٰلِكَ يَفْعَلُونَ) (1)
ريشۀ اصلى نا امنى هارا مطرح كرده است و به اين نكته هشدار داده كه جنگ و
ويرانگرى بيش از همه چيز به شخصيت و كرامت انسانها لطمه وارد مىآورد و جنگ و
ويرانگرى و اهانت به شخصيت و كرامت انسانها، رويه و خصلت ذاتى استكبار است.
در آيۀ ديگر: (وَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً
قَرْيَةً كٰانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهٰا رِزْقُهٰا رَغَداً مِنْ
كُلِّ مَكٰانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اَللّٰهِ فَأَذٰاقَهَا اَللّٰهُ لِبٰاسَ اَلْجُوعِ
وَ اَلْخَوْفِ بِمٰا كٰانُوا يَصْنَعُونَ) (2) عامل
اصلى تحول امنيت به شرايط نا امن را چنين تحليل مىكند:
خداوند يك سرزمين آباد را مثال مىآورد كه در امنيت و آسايش
اطمينانبخش به سر مىبرد و مردم آن در رفاه بودند، آنگاه كه به نعمتهاى الهى كفر
ورزيدند