از وى جايز نيست. به همين روال در مورد خليفۀ اعظم فاسق،
بايد در اوامر و نواهى او كه منطبق با كتاب و سنت است اطاعت كرد و در غير آن، از
اطاعت خوددارى ورزيد. (2 و 3)
ابن تيميه در كتاب معارج الوصول شيوههاى متداول تلقى انديشۀ
دينى را به چهار نوع زير تقسيم مىكند و هر گروهى را تابع يكى از اين شيوهها مىشمارد:
1. گروه فلاسفه: اينان سبك قرآن را اقناعى دانسته و آن را براى
عامۀ مردم مفيد شمردهاند و براى تلقى انديشۀ دينى راه عقل را شايسته
خود پنداشتهاند؛
2. گروه متكلمان معتزله: اين گروه بر اساس عقل و نقل به تحليل
انديشه دينى پرداختهاند، اما با اين تفاوت كه عقل را بر نص مقدم شمردهاند و در
هر مورد كه تعارضى بين آن دو رخ دهد، عقل را راجح دانسته و نص را تأويل كردهاند و
با اين حال چارچوب انديشه قرآن را حفظ كردهاند؛
3. گروه ماتريديه: ايشان به عكس معتزله، از عقل به عنوان راهنما
براى فهم انديشه قرآن استفاده كرده و اصالت قرآن را در لزوم اعتقاد به كل آن حفظ
كردهاند و به اين ترتيب اصالت را به نص و قرآن دادهاند؛
4. گروه اشاعره: گروه فوق، انديشۀ قرآنى را در چارچوب عقل
پذيرفتهاند و سعى بر آن داشتهاند كه اصالت عقل و نص را يكجا حفظ كنند.
ابن تيميه پس از اين گروهبندى، شيوه شناخت دينى سلف را بر خلاف هر
چهار گروه معرفى مىكند و مىنويسد:
«روش سلف بيانگر راه پنجمى است كه جز به نصوص، به هيچ چيز ديگرى
اصالت نمىدادهاند و دلايل انديشۀ دينى را تنها از نصوص به دست مىآوردند و
آنها به عقل اعتبار قائل نبودند و آن را عامل گمراهى مىدانستند و تنها نص را كه
متكى به وحى بود معتبر مىشمردند. اصولا استدلال عقلى و مراجعه به برهان عقلى،
شيوه ناشناختهاى در انديشه صحابه و سلف بوده است.» (1) به اعتقاد ابن تيميه،
اصولى كه در قرآن مقرر شده و سنت و سيره آن را شرح داده، با هيچ مستندى قابل رد
نيست و عقل صلاحيت تأويل قرآن را ندارد و عقل تنها صلاحيتش پذيرش و ايمان به مفاد
وحى است و او همواره شاهد است نه حاكم و نقش آن هيچگاه از حالت تأييد و تقرير
نسبت به نص و وحى به جايگاه ناقض و نافى آن تجاوز نمىكند.
در ديدگاه ابن تيميه، عقل همان راهى را مىپيمايد كه نص و وحى آن
را نشان مىدهد و هر گامى كه نص برمىدارد، عقل نيز همواره در كنار آن و عهدهدار
تبيين آن است. وى در كتاب نقض المنطق، آراى فلاسفه و متكلمان را در مسائلى چون ذات
و صفات الهى هرچند كه بهظاهر مختلف و مخالف يكديگر به نظر مىرسند حاكى از بيان
يك حقيقت دانسته و اين نوع اختلاف نظر را مجوز تكفير نشمرده و به نسبت گمراهى به
آنها بسنده كرده و اين رويه را مذهب سلف ناميده است.