عقلى اشاعره و معتزله، جايگاه قابلتوجهى وجود ندارد.
زيرا به عقيدۀ وى انديشۀ سلف همواره بر ايمان به تقدير
الهى و فراگيرى قدرت مطلق خداوند از يكسو و قدرت انسان و اراده او بر اعمالش از
سوى ديگر استوار بوده است و به مفاد آيۀ: (وَ مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اَللّٰهُ) (2) مشيت و
اراده انسان در چارچوب قدرت و مشيت الهى تحقق مىيابد.
ابن تيميه با اين تفسير قرآنى با آراى هر دو گروه مخالفت مىورزد و
با وجود اين، در بخش اول نظرى خود بخشى از آراى اشاعره را مىپذيرد و در بخش دوم
آن قسمتى از نظريۀ معتزله را تأييد مىكند و در جمع بين دو عنصر قدرت خدا و
قدرت انسان با هر دو نظريه مخالفت مىورزد و در نتيجه به اصل سومى روى مىآورد كه
بر اساس آن، خداوند عمل خير انسان را مورد حمايت و رضايت خويش قرار مىدهد و در
مورد افعال شر او حمايت و رضايتى مبذول نمىدارد.
راهحلى كه ابن تيميه به عنوان مذهب سلف در فرونشاندن غوغاى جبر و
اختيار ارائه مىدهد، در حقيقت يك راهحل عقلى و ماهوى نيست؛ او ظاهر آيات را در
هر سه بخش از نظريۀ خود استناد مىكند و خود را از تناقض عقلى احتمالى بين
اجزا و عناصر اصلى نظريه خود فارغ مىشمارد و با وجود اين، گرايش وى به
نظريۀ معتزلى به حدى روشن است كه ابن تيميه خود به آن اعتراف مىكند.
در هر حال ابن تيميه در انتخاب راه سوم در مسئلۀ جبر و تفويض
دو نكتۀ اصلى و بسيار مهم را مىپذيرد كه نخست: اراده تشريعى خدا مستلزم
اراده تكوينى او در مورد اعمال انسان نيست و دوم: تأييد و رضا به عمل خير از جانب
خدا به معناى اراده تكوينى نسبت به اعمال مورد تأييد و رضا نيست. (3)
هرچند افكار سياسى و آراى فقهى ابن تيميه در زمينه حكومت و شرايط
حاكم با شرايط حاكم عصر وى وفق نمىداد و نظام موجود را از نظر مشروعيت زير سؤال
مىبرد، اما در هيچ كدام از روايات مربوط به شرايط سخت زندگى وى و حتى حبسهاى
مكرر او در قاهره و تبعيد او به اسكندريه مصر، نشانى از دست داشتن فرانروايان دمشق
و مصر و بغداد در اين ماجراها به چشم نمىخورد و ابن كثير، مورخ معاصر و شاگرد ابن
تيميه، مخالفت آراى اعتقادى وى را با عقايد مشهور و رايج در زمينۀ سه مسئله
اعتقادى: عرش، كلام و نزول خدا، انگيزه اصلى گرفتارىهاى ابن تيميه قلمداد مىكند
و محاكمات وى را در قالب محكمه تفتيش عقايد و محاكمه فكر و عقيده به تصوير مىكشد.
اما در اين ميان اشارتى گذرا به بازگشت ابن تيميه از اسكندريه به قاهره و تجليل
حكومتى از وى و سكوت معنادار علما و فقهاى معارض وى ديده مىشود كه به تعبير استاد
ابو زهره اين سكوت نه به خاطر مقام علمى وى بلكه به دليل هراس از حكومت بود كه
جانبدارى از ابن تيميه را علنا هدف قرار داده بود. (4)
حنبلى بودن ابن تيميه به آن معنا نبود كه وى را بتوان پيرو مذهب
احمد بن حنبل به شمار آورد بلكه همانگونه كه خود مىگويد: «تمايل وى به مذهب حنبلى
بدان جهت بوده كه آراى فقهى خود را مطابق با اين مذهب مىدانسته و يا به تعبيرى
ديگر نظرات فقهى احمد بن حنبل را منطبق با كتاب و سنت و ادله مقبول خود مىشمرده
است.» در حقيقت انحصار مذهب در