انسانهايى كه به صورت گروه و
مجموعۀ به هم پيوسته زندگى مىكنند، داراى امكانات و نيروهاى بالقوه و بالفعل
و مشكلات و موانع و ناهنجارىها و نيز هدفها و آرمانهاى مشخص بوده و آماده كسب
امكانات جديد و آرمانهاى پيچيدهترى هم هستند.
در چنين شرايطى نيروى سازمان
دهندهاى لازم دارند كه با بهرهگيرى از امكانات و نيروهاى موجود و استخراج آنچه
بالقوه وجود دارد از ميان انبوه مشكلات و موانع، آن گروه و جمع را به سوى هدفها و
آرمان هايشان پيش ببرد، اين نيرو رهبرى است.
از رهبرى به دليل شكلهاى
مختلف و شيوههاى متفاوت و پيچيدگيهائى كه دارد مشكل بتوان تعريف جامع و مانعى
ارائه داد؛ ولى آن معنى ارتكازى كه همه از اين مفهوم در ذهن دارند، تعريف شرح
الاسمى آن را آسان مىكند. از اين رو مىتوان به تعاريف زير اكتفا كرد.
فرمانروايى فرد يا گروهى كه
نماينده قدرتى است، بر گروه ديگر، نوعى رهبرى است. و نيز مىتوان به اطاعت درآوردن
گروهى را توأم با نفوذ و قدرت، رهبرى ناميد.
به تعبيرى ديگر رهبرى نوعى
جريان عملى است كه فرد يا گروهى با استفاده از افكار و شرايط و امكانات خاص، گروهى
را براساس آن از لابهلاى جريانهاى مخالف و رويدادهاى طبيعى به سوى اهداف خاص سوق
مىدهند.
بنابراين تعريف، رهبرى يك
جريان عملى است و در عمل ظاهر مىشود، ولى از عقيده و آرمان و نوعى بينش و تفكر
نيز جدا نيست. بديهى است عمل برطبق عقيده همواره با دشوارىها و مشكلات و موانعى
مواجه است كه رهبرى را به صورت يك امر پيچيده درمىآورد. و نيز در رسيدن به اهداف
خاص همواره رويدادهاى طبيعى و جريانهاى مخالف سد راهند، كه بايد با طرحى متكى بر
پايههاى فكرى و اعتقادى مشخص شده، از سر برداشته شوند.
رويدادهاى طبيعى و جريانهاى
مخالفى كه كار حركت به سوى هدف را دشوار مىكنند، ضرورتهاى عملى و واقعيتهاى عينى
جامعه هستند؛ و طرحى كه نتيجه جمع بين عقيده و اين نوع ضرورت هاست در حقيقت همان
رهبرى است.
در هرنوع رهبرى بايد اين دو
عنصر (عقيده و ضرورتهاى عينى) شناخته شوند و تكنيك لازم براى تلفيق آن دو استنباط
شود.
با توجه به اين بيان روشن مىشود
كه رهبرى يك نوع قدرت و مهارت در بهرهگيرى از امكانات بالفعل و بالقوه به منظور
راندن گروه و جامعه از لابهلاى ضرورتهاى عملى و واقعيتهاى عينى جامعه به سمت
اهداف مشخص است. به همين دليل رهبرى گرچه به دانش وسيع احتياج دارد، ولى خود قبل
از آنكه يك علم باشد يك فن و هنر و مهارت خاص كاربردى است.
در مورد دو عنصر عقيده و
ضرورتهاى عملى بايد توجه داشت كه گاه ايدهها و آرمانهاى خاص بدون آنكه خاستگاه
و پايگاه عقيدتى داشته باشد، جاى عنصر عقيده و تفكر بنيادين را در رهبرى مىگيرد؛
و نيز در بسيارى موارد جريانهايى كه از طرف رهبرى ايجاد مىشود جايگزين رويدادهاى
طبيعى يا حوادث مخالف مىشود. ولى در هر دو صورت رهبرى به تكنيك خاص تلفيق آن دو
عنصر نيازمند است.
نكته دقيقى كه در درك مفهوم
صحيح رهبرى بايد بدان توجه داشت، اين است كه بخشى از اين قدرت و تكنيك و طرح خاص
به راهيابى از ميان ضرورتهاى عملى جامعه مربوط مىشود و گروه و جامعه از لابه