تا ماهيتشان مكشوف نشده پايۀ
اقتدارات خويش را تحكيم كنند.
مىگويند ماكياولى خود طرفدار
نظام جمهورى و حكومت مردم بر مردم بوده و معتقد بوده است كه انتخاب مردم بهترين
انتخابها و تشخيص و رأى آنها بهطور سحرآميزى همواره با واقعيتها مطابقت داشته
است، و در كتاب شهريار نيز يادآورى مىكند كه وى اطمينان ندارد يك انسان با فضيلت
اين وسائل را به كارگيرد. ولى در هر حال شيوه پيشنهادى وى سالها مورد استفاده
بسيارى از رهبران و احزاب سياسى مادى گرا قرار گرفت و خسارتهاى جبرانناپذيرى را
براى ملتهاى ستمديده به بارآورد؛
9. رهبرى ملى و ناسيوناليستى:
بنياد رهبرى ملى بر ايجاد
وفادارى و علاقه و عشق به پيوندها و عناصرى است كه ملت را همبسته و متحد مىكند.
رهبرى ملى سعى بر آن دارد كه به عناصرى مانند نژاد، زبان، سنتها، فرهنگهاى ملى و
تاريخ مشترك اهميت بيشترى داده و آن را بر ديگر ارزشها ترجيح دهد.
به طور معمول در شرايط اشغال
نظامى كشور و يا به خطر افتادن وحدت، همبستگى ملى و تماميت ارضى يك كشور، اين نوع
رهبرى شكل مىگيرد؛ و رهبرى ملى با تكيه بر پيوندهاى ملى روح فداكارى و ايثارگرى
را احياء و نيروى دفاعى را تقويت مىكند.
با درهم شكستن امپراطوريهاى
بزرگ، ملىگرايى و رهبرى ملى رشد يافت و در دوران استعمار جديد به صورت شيوه مدرنى
براى سوق دادن ملتها به آرمان گرايى و دور ماندن از واقعيتها و به زنجير كشيدن
آنها استفاده شد،10. رهبرى بر اساس دموكراسى ارشاد شده:
دموكراسى ارشاد شده، سياستى
بود كه برخى از رهبران سياسى براى اداره كشورهاى از بند رسته و آزاد شده خود
انتخاب كردند، تا براى مقابله با توطئههاى خارجى و نا آگاهىهايى كه در ميان ملتهاى
تازه رهايى يافته وجود دارد، راه ميانهاى را بينابين ديكتاتورى، و دموكراسى مطلق
و بى در و پيكر اتخاذ كنند.
در كشورهايى كه نظامهاى
وابسته با حركتهاى انقلابى سرنگون مىشود، حركت انقلابى همچون آب صاف و زلالى است
كه آرام مىجوشد و در مسير جويبار، روان مىشود. اما در طول راه بنا به شتاب
فزايندهاى كه دارد خار و خاشاك و انگلهاى زيادى نيز خود را در جهت جريان آب قرار
مىدهند، تا آنجا كه آب زلال و گوارا به لجن عفنى مبدّل خواهد شد.
با اوج پيروزى انقلابها، خيل
انبوه ابن الوقت هاى فرصتطلب و بازيگران سياسى چند چهره و حرفهاى بر كاروان
انقلاب مىپيوندند و با استفاده از امكانات گوناگون، فاصلۀ بين رهبرى انقلاب
و توده مردم از بند رها شده را پر مىكنند و به اتكاى آزادىهاى موجود گاه تا رأس هرم
قدرت نيز پيش مىتازند؛ و آنگاه كه به قدرت رسيدند، نقاب از صورت برمىگيرند و به جان
فرزندان انقلابى مىافتند و سرانجام دست به تحريف و مسخ انقلاب مىزنند و
دستاوردهاى انقلاب را نابود مىكنند و جامعه را به وضع پيش از انقلاب باز مىگردانند.
در جريان اين تراژدى،
دموكراسى از نوع غرب برنده ترين ابزار كار و پايۀ اساسى جريان است؛ و در حقيقت
پلى است كه نيروهاى ضد انقلاب مىتوانند به وسيلۀ آن خود را به سوى انقلاب -
يعنى وضيع نخستين قبل از انقلاب - برسانند.
اين شيوه ممكن است با برنامۀ
دقيق از طرف سياستهاى خارجى و استكبارى، كه منافعشان بر اثر انقلاب مردم به خطر افتاده
است، طراحى شده و توسط