ولى اين اصل مانند هر اصل و
قانون اوليۀ ديگرى كه در مرحلۀ سنجش ها و ارزشيابى هاى ثانوى به حكم ضرورت،
استثناء و تبصره مىپذيرد، از دو جهت زير - كه هردو، شرايط استثنايى هستند - محدود
مىشود:
1. نظر به قانون مالكيت شخصى
كه اسلام آن را براساس حقوق طبيعى و قراردادى تحت يك سلسله شرايط محدود پذيرفته و
آن را يك حق الزامى و محترم تلقى كرده است، خواهناخواه آزادى مسكن در مورد اراضى
مملوى ديگران - در شرايط مشروع - مسلوب و به صورت نامشروع تلقى مىشود؛
2. اسلام باوجود گفتار صريحى
كه در زمينۀ اصل آزادى مسكن و ايدۀ «زمين براى زندگى» دارد، اين جهت را
نيز از نظر دور نميدارد كه با وجود اختلافهاى فكرى و تصادمهاى اعتقادى و ايدهاى، ناگزير
سرزمينها به مناطق و قسمتهاى جداگانه منقسم، و تمايزات مرزى اجتنابناپذير خواهد
بود.
ولى اسلام اين شرايط را از آن
جهت استثنايى و موقت مىشمارد كه با تعقيب هدف نهايى خود و تأمين وحدت عقيده و
قانون و نظام اجتماعى و حكومت سراسرى جهان، راه را براى بازگشت بشر به اصل اولى
«آزادى مسكن» و ايدۀ «زمين براى زندگى» هموار مىكند و فطرت انسانى را شايستۀ
پذيرش اين اصل مىشمارد.
اين تقسيم و اينگونه انفصالات
ارضى كه به صورت يك امر قهرى به علل و جهات عارضى به وجود مىآيد، خود از نقطهنظر
مسائل مربوط به زندگى بين المللى ملتها، منشأ آثار حقوقى مىشود و روى همين اصل
است كه مسئله سرزمين به عنوان يك اصل عرضى و غير اصيل در فقه اسلامى مطرحشده و
قسمتى از مسائل ديگر نيز در زمينه چگونگى روابط خارجى مسلمانان بر محور آن حل و
فصل مىشود.
و از آنجا كه قانون اسلام با
توجه به اين اختلافات، ناگزير نظر خاصى در مورد سرزمين پيدا مىكند، پس اصل اولى
«آزادى مسكن» به اين ترتيب تضييقات بيشترى پيدا كرده و از آن حالت ابتدايى كه بر
طبق اصل اولى يافته بود، خارج مىشود. (12)
منظور از ساختار حكومت اسلامى
آن است كه شكل حكومت اسلامى مىتواند از كدام نوع حكومتهاى مرسوم «فدرال - بسيط»
باشد؟ آيا انتخاب آن موكول به نظر امام و ولى امر مسلمانان و يا امت اسلامى است يا
اينكه ماهيت نظام سياسى اسلام يكى از دو نوع مذكور را مىطلبد و تنها با يكى از آن
دو سازگار است؟
برخى تصور كردهاند كه
اختيارات فقيه جامع الشرايط و استقلالى كه در اسلام براى قاضى منظور شده نوعى دولت
فدرال را ايجاب مىكند. به اين معنا كه هر فقيه و قاضى جامع الشرايطى در حوزه نفوذ
فتوا و حكم خويش، از استقلال برخوردار است و حدود اين حوزه و قلمرو با رأى و خواست
مردم آن تعيين مىشود؛ و از آنجا كه همۀ اين مناطق مربوط به سرزمين اسلام
(دار الاسلام) و همۀ مردم آن حوزهها، جزيى از امت بزرگ اسلامى هستند؛ خواهناخواه
نظام فدراليسم شكل كلى حكومت اسلامى تلقى مىشود و با حفظ يكپارچگى دار الاسلام و امت
اسلامى و حفظ و اجراى اصول كلى