مىافكند و امكان برقرارى صلح
را سخت كاهش مىدهد و زندگى بين المللى و روابط ملتها را به صورت روابط گرگ و ميش
درمىآورد، و معناى صلح و امنيت در اين شرايط چيزى جز قربانى شدن ميشها در دست گرگها
نيست.
اسلام براى تضمين امنيت
پايدار، ريشهكن كردن ستمگرى و ستم پذيرى را شرط اساسى مىشمارد و به ملتهايى
امنيت را نويد مىدهد كه همۀ ابعاد ستم را از زندگى و روابط بين خود و ديگران
زدوده باشند:(اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ
يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ).(1)
رابطۀ علت و معلولى بين ريشهكن كردن ظلم و استقرار امنيت، در حوزه مطالعه و
بررسى عميق است و نشاندهنده رمز ناكامى ملتها در رسيدن به تعريف جامع و كامل
تجاوز است.
بر اساس گزارش تاريخچۀ تعريف
تجاوز توسط مجمع عمومى سازمان ملل، مشكل عمدۀ اين تعريف آن بوده كه مبادا تعريف
به گونهاى باشد كه به وسيلهاى براى توجيه اقدامات تجاوزكارانه دولتهاى سلطهجو
و يا بهانهاى براى كاربرد زور و جنگهاى تجاوزكارانه تبديل شود.
از اين رو در تمامى مذاكرات
مربوط به تعريف تجاوز همواره ابعاد خلأگونهاى احساس مىشد كه از يك رو اقدامات
تجاوزكارانه بود و از سوى ديگر قابل درج در تعريف تجاوز به نظر نمىرسيد.
اين بنبست از آنجا ناشى شده
بود كه در ذهن تدوينكنندگان قطعنامه، اين مطلب به عنوان پيشفرض پذيرفتهشده بود
كه تجاوز تنها عامل تهديدكننده امنيت بين المللى است؛ در حالى كه آنها در تعريف
تجاوز خود را قادر بر آن نميديدند كه به راحتى بتوانند همۀ موارد تهديد امنيت
را در تعريف تجاوز بگنجانند.
موارد اشاره شده بيشتر به يكى
از دو عنوان ستمگرى و ستم پذيرى مربوط مىشود، و به اين ترتيب ما در كنار تعريف
تجاوز نياز به تعريف ديگرى داريم كه ستم را در دو شكل ستمگرى و ستم پذيرى تعريف
كند.
درست است كه در هر تجاوزى نوعى
ستم رخ مىدهد، ولى چنين نيست كه در هر ستمى، تجاوزى نيز روى داده باشد. ابعاد
گسترده ستم شامل همه مواردى مىشود كه تعريف تجاوز، قادر به فراگيرى آنها نيست.
ستم خود ابعاد وسيعى دارد كه
در ستم و تهاجم نظامى و يا گونههاى ديگر تجاوز خلاصه نميشود. دنيا اگر به تعريف
جامعى از ستم، كه شامل همۀ انواع ستمگرى و ستم پذيرى باشد، برسد و آن را از روابط
ملتها دور كند و اين آفت امنيت را از همۀ ابعاد زندگى بزدايد، مىتواند به استقرار
امنيتى ايدهآل اميدوار شود و آن را به صورت يك واقعيت ملموس دريابد.
تأكيدى كه اسلام در زمينۀ
هشدار بر آفت ستم دارد و به صورتهاى متفاوت از آن به عنوان يك ضدارزش كه كليد
ديگر مشكلات و آفتهاى فلج كننده زندگى بشرى است، يادكرده و در راه مبارزه با آن،
افراد الوده به آن را از تصدى مسئوليتهاى كليدى محروم كرده و بيشترين تهديدها و
بالاترين مجازاتها را براى مرتكبان به آن در نظر گرفته است، همه و همه نشاندهنده
اين حقيقت است كه از ديدگاه اسلام رسيدن به شاخصهاى اصلى جامعه و روابط ايدهآل،
تنها زمانى ميسر است كه ستم در روابط انسانها ريشهكن شده باشد.
قريب به يك دهم مجموعۀ آيات
قرآن بهطور مستقيم و غيرمستقيم به موضوع ظلم پرداخته و بالغ بر 350 آيه بهطور
مستقيم و صريح در اين زمينه به روشنگرى پرداختهاند.
قرآن طى آيات متعدد تأكيد بر
آن دارد كه انسان را به اين راز واقف كند كه هر نوع ستمى بازتابى نسبت بخود ستم
كننده و يا ستم پذيرنده دارد(فَأُولئِكَ
اَلَّذِينَ