شيوخ عرب را مهمانخانه اى
بوده است كه افراد قبيله نيز در آن جمع مىشدند و در بارۀ همۀ امور قبيله
گفت وگو مىكردند. انصار پيامبر اكرم (ص) از دو قبيله اوس وخزرج بودند كه هر دو قبيله
در اصل از اهل يمن بودند و اجداد ايشان براى درك حضور پيامبر خاتم (ص) و يارى
حضرتش به مدينه آمده بودند.
سقيفۀ مشهور در تاريخ، محل
اجتماع قبيلۀ خزرج از انصار در مدينه بوده است و رييس ايشان سعد بن عباده بوده
كه براى بيعت با او پس از وفات پيامبر (ص) در آن محل اجتماع كرده بودند؛ در حالى
كه جسد مبارك پيامبر (ص) بين خاندانش بود و مشغول غسل دادن جسد مطهر آن حضرت
بودند، چون خبر اجتماع سقيفه به گروه پيرو ابوبكر و عمر رسيد، ايشان نيز باسرعت به
اجتماع سقيفه ملحق شدند.
سعد بن عباده، رييس انصار
مدينه، (كه در آن اجتماع حاضر بود). به فرزندش قيس يا به يكى ديگر از فرزندانش
گفت: من به دليل بيمارى كه دارم نميتوانم سخنم را به گوش مردم برسانم، ولى تو سخن
مرا بشنو و به گوش مردم برسان.
به اين ترتيب سعد بن عباده
سخن مىگفت و فرزندش جمله جمله گفتار او را با صداى رسا و بلند به گوش مردم مىرسانيد.
سخنان وى در آن روز پس از حمد و ثناى الهى اين بود كه گفت: اى گروه انصار آن سابقه
و فضيلتى كه شما در دين اسلام داريد هيچيك از قبايل داراى چنين سابقه و فضيلتى
نيستند. پيغمبر خدا (ص) بيش از ده سال در ميان قوم خود ماند و آنها را به پرستش
خداى رحمان و دورى از بتان دعوت نمود و جز اندكى به وى ايمان نياوردند و به خدا
سوگند قدرت نداشتند كه از رسول خدا دفاع كنند و آيين او را قدرت بخشند و دشمنان او
را دفع كنند. تا وقتىكه خدا درباره شما بهترين فضيلت را اراده فرمود و اين
بزرگوارى و كرامت را به سوى شما سوق داد و شما را مخصوص به آيين خود گردانيد و
ايمان بدو و به رسولش را روزى شما گردانيد و نيرومند كردن دين و جهاد با دشمنانش
را به دست شما سپرد. و شما سختترين مردمان در برابر متخلفين بوديد، و در برابر
دشمنان دين كوشاتر از ديگران بوديد تا سرانجام خواه ناخواه در برابر فرمان خدا
تسليم شده و گردن نهادند و خدا به دست شما وعدهاى را كه به پيغمبرش داده بود،
عملى كرد و عرب در برابر شمشير شما خاضع شد.
آنگاه خداوند پيغمبر را از
ميان شما برد در حالى كه او از شما خشنود بود و كمال رضايت را داشت، پس متوجه
باشيد كه خلافت او حق مسلم شماست و كار را به دست گيريد و سستى در اين باره به خود
راه ندهيد كه شما از هركسى بدان سزاوارتر و شايستهتر هستيد!
سخن سعد بن عباده به پايان
رسيد و انصار همگى سخن او را پذيرفته و گفتند: رأى صحيح و سخن حق همين است و ما از
دستور تو سرپيچى نخواهيم كرد و رهبرى را به تو خواهيم سپرد و تو را كفايت نموده و
مورد قبول مردمان شايسته و با ايمان نيز خواهى بود. و پس از اين سخنان به گفت و گو
پرداختند كه اگر مهاجرين از قريش آن را نپذيرفته، بگويند: ماييم هجرت كنندگان در
دين، و اصحاب و ياران نخستين رسول خدا و عشيره و نزديكان وى و به چه فضيلت و سابقهاى
در امر خلافت آن حضرت با ما به ستيز برخاستهايد؟ پاسخ آنها را چه بگوييم؟
دستهاى گفتند: ما بدانها مىگوييم:
ما را امير و فرمانروايى باشد و شما را امير و فرمانروايى (ما پيرو فرمانرواى خود
و شما نيز تابع امير خود)؟ و ما از آنها جز اين را نخواهيم پذيرفت، زيرا همان
فضيلتى را كه آنها در هجرت دارند ما نيز در جاى دادن به آنها و يارى