اين ديدگاه معتقد است كه
بسيارى از نقطهنظرهاى اقتصادى اسلام در متون گذشته و سنتى ما به حوزه اخلاق و
مسائل معنوى كشانده شده است و مسائلى مانند: حب مال، وابستگى به دنيا، طمع، بخل،
زياده طلبى، انحصار خواهى، بد خواهى، انفاق، احسان، جود و نظاير آنها كه به مفهوم
اقتصادى در نصوص و متون دينى فراوان از آنها ياد شده، جملگى تفسير يك اصل اسلامى
است. قيودى كه در اين منابع بر مالكيت فردى ذكر شده، مفهوم مالكيت را چنان محدود
كرده كه جز متولى و امانتدارى بر آن نمانده است. اين سخن به معناى نفى مالكيت فردى
و خصوصى نيست.
منتقدان اين نظريه «انفال» را
به عنوان الگويى براى دولتى كردن بخشى از اموال كلان و خارج كردن آنها از حوزه
مالكيت خصوصى قابل بررسى و تأمل مىشمارند.
انفال در فقه شيعه متعلق به
امام و جهت و منصب امامت است و در اختيار دولت امامت قرار دارد و مالكيت خصوصى بر
مصاديق انفال تعلق نمىگيرد. اگر به ملاك اين فرآيند توجه شود كه چگونه موارد
انفال شكل مىگيرند، و در حوزه مالكيت دولتى قرار مىگيرند مىتوان حكم آن را به
بسيارى از اموال در نظام جديد اقتصادى مانند صنايع سنگين و معادن بزرگ و نظاير
آنها تعميم داد.
بىگمان جذابيت سوسياليزم در
دو سده نوزدهم و بيستم كه همراه با تبليغات گسترده بلوك شرق سابق بوده، در گرايش
اقتصاددان هاى مسلمان به اين نظريه بىتأثير نبوده و حمايت موكد اسلام از محرومان
و فقرا و وجود مبانى تحديد مالكيت خصوصى و شيوههاى كنترل تراكم ثروت كه در متون
اسلامى به وفور قابل دسترسى است، در اين گرايش به نوبه خود تأثير بسيارى داشته
است. (2)
منابع
1 - آلعمران / 140؛ 2 - فقه
سياسى 197/4-195.
سياست
واژۀ «سياست» معادل كلمۀ«Politic»و
ريشۀ لاتين آن«Polis»است
كه به معناى شهر و شهروندى و قانون اساسى و ساختار سياسى آمده است. (1) سياست واژهاى
عربى و از ريشۀ «ساس، يسوس» گرفتهشده است. در لغت به معناى حكومت، رياست، امر
و نهى، سزا و تنبيه، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالحشان
آمده است. (2) در متون و منابع دينى، واژه سياست، به دفعات به كار رفته است. از
اين رو، تدبير امر جامعه و اعمال سياست، از خصايص رهبران الهى است كه به واسطۀ
آن، انسانها در مسير هدف خلقت تربيت مىشوند.
بر حسب روايات اسلامى، سياست
و حكومت شعبهاى از امامت است و يكى از ويژگىهاى امام، آگاهى به سياست است. (3)
ميان دين و سياست مرزى وجود ندارد «فوّض اليه امر الدين و الدنيا ليسوس عباده».
(4) بر اساس اين روايت، امور دين و دنيا به پيامبران و رهبراى الهى واگذار شده تا
انسانها را هدايت و تربيت كنند. به هر حال، در روايات السلامى ويژگىهاى سياست
اسلامى، تبيين شده است.
معناى اصطلاحى سياست، نزد
متفكران اسلامى عبارت است از مديريت و رهبرى جامعه، در جهت مصالح مادى و معنوى. در
سياست اسلامى، غايتمندى و اهنگ حركت به سمت آرمان، نهفته است و حاكم ضمن توجه به
واقعيتهاى جامعه، راههاى وصول به هدف را فراروى جامعه، قرار مىدهد. در اين نوع
از سياست به دو بعد مادى و معنوى انسان توجه شده است و حاكم اسلامى، در جهت
شكوفايى هر دو بعد از حيات انسانى