هنگامى آثار حقوقى و سياسى
خود را باز مىيابند كه در يك مجموعه به هم پيوسته و به طور منظومهاى تشكل يافته
باشند و نقش دولت در اعطاى شخصيت حقوقى و معنوى به حكام و مردم، در واقع نقش تأليف
كننده و انضمامى است. بدون دولت، اجزاى از هم گسيختۀ آن، نه حكام و نه آحاد مردم،
فاقد شخصيت وحقوق اختصاصى هيأت حاكمه و شهروندان هستند.
به نظر مىرسد شخصيت دولت با
حاكميت آن خلط شده، دولت داراى قدرت آمره و عاليه است، اما اين بدان معنا نيست كه
از شخصيت جداگانه برخوردار باشد.
اگر به تعريف دولت توجه كنيم،
به طور معمول كلمه جمعيت در ابتداى همه و يا حداقل، بيشتر تعريفهايى كه براى دولت
ذكر شده، آورده مىشود. به اين ترتيب كه دولت جمعيتى است كه... از اين تعريفها بهوضوح
مىتوان دريافت، كه دولت در حقيقت همان اشخاص فرمانبردار و هيأت فرمانروا است.
يكى از دلايل انكار شخصيت
ذاتى دولت، اختصاص اراده ذاتى به مردم و حداقل هيأت حاكمه است، كه در اين ميان
دولت را نميتوان واجد ارادۀ ذاتى شمرد.
اراده دولت در يك نگاه دقيق،
همان اراده هيأت حاكمه و يا مردم است و مبناى قانون نيز، جز اين دو اراده، چيز
ديگرى نيست.
توجه به اين نكته حايز اهميت
است كه شخصيت جداگانۀ دولت، موضوع هيچ قاعده و اثر حقوقى جز اصل بقا و دوام دولتها
نيست. گويى اين نظريه، تنها براى ايجاد چنين اصلى به پا شده است، تا بر پايه چنين
اصلى قابل تفسير باشد.
در مطالعات تاريخى و يا جامعه
شناختى، اعطاى شخصيت متمايز و مستقل به دولت، مىتواند روند مطالعات را آسان و به
طور طبيعى، مسير تحولات آن را مشخص گرداند و يك محقق هم مىتواند امر ثابتى را به
عنوان يك واقعۀ تاريخى و يا پديده اجتماعى در طول تحولات تاريخى يا اجتماعى
آن، مورد مطالعه قرار دهد و با در دست داشتن اين بحث، موضوعات بسيارى را به هم ربط
داده و عوامل گوناگونى را در رابطه با آن تجزيه و تحليل كند.
دولت در اين مطالعات، يك
محور، قطب، موضوع، عامل وحدت، امر ممتد و ثابت و در نهايت، مانند يك موجود عينى
قابل مشاهده ديده مىشود، ولى ملاك مطالعه در حوزه حقوق چنين نيست.
هنگامى كه همۀ آثار حقوقى
مربوط به اشخاص، دولت است، نميتوان براى كل نيز شخصيتى جداگانه تصور كرد. مطالعات حقوقى
هرگز تسامحاتى كه در علوم ديگر روا داشته مىشود را نميپذيرد و به همين لحاظ با
مطالعات سياسى نيز متفاوت است.
دولت در نگاه علوم سياسى ممكن
است، به لحاظ اينكه محور قدرت و حاكميت برتر است، داراى شخصيت به طور كامل شفاف
باشد و نمود و نقش آن بيش از اجزاى تشكيلدهنده اش مورد توجه قرار گيرد و اقتدار
عالى دولت؛ همواره از آن يك ابر شخصيت و موجودى مخوف و فعال ما يشاء ترسيم كند.
اما دولت در اين منزلت چيزى شبيه توفان، زلزله، رعد و برق و قوس و قزح تلقى مىشود،
با اين تفاوت كه اين حوادث طبيعى ناشى از عوامل غير انسانى هستند، ولى دولت محصول
تشكل سياسى يك جمعيت سازمان يافته است.
برخى شخصيت ذاتى دولت را به
اين لحاظ معقول مىشمارند كه قبول آن موجب مىشود، بسيارى از مشكلات علمى حل شود و
به جاى تعابير مختلف، يك وازه به كار گرفته شود و با اين تكنيك علمى، مىتوان
سلسله بحثهاى دولت را به صورت يك مجموعۀ