اعتزال در اين آيه داراى بار
سياسى است و كناره گيرى از درگيرى و مناقشات سياسى را نيز دربر دارد، زيرا دو جملۀ:
(فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ)(8)
و(أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ اَلسَّلَمَ)(9)
تفسير جملۀ (فَإِنِ اِعْتَزَلُوكُمْ)(10)
است. و به اين ترتيب اعتزال به مفهوم عدم مداخله سياسى و كنارهگيرى در مناقشات
سياسى به عنوان يك اصل سياسى قرآنى در روابط خارجى مطرح مىشود.
در اين مورد نيز اعتزال به
مفهوم بى نقشى و سلب مسئوليت و كنارهگيرى از تعهدات انسانى به كار برده نشده است
و مفهوم آن كنارهگيرى از دخالت در امورى است كه يا مربوط به شؤون ديگران، و يا
موجب تيرگى روابط و خصومتها و درگيرىهاى بىثمر مىشود؛
3. مفهوم بىطرفى در جنگ:
قرآن به هنگام بروز درگيريهاى نظامى از دولتهاى خارج از حوزه درگيرى مىخواهد كه
عليه دار الاسلام وارد جنگ نشوند و آنها مىتوانند در چنين مواردى حتى از مداخله
به نفع دار الاسلام هم خوددارى ورزند.
قرآن از اين حالت نظامى به
اعتزال تعبير مىكند:
(فَإِنْ لَمْ
يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ اَلسَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ
فَخُذُوهُمْ وَ اُقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا
لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً)(11)
(اگر از درگيرى كنارهگيرى نكردند كه با شما به مسالمت رفتار كنند و دست از شما
بردارند، آنگاه آنها را دستگير كنيد و هركجا يافتيد نابودشان كنيد، اينان كسانى
هستند كه ما شما را بر آنها چيرگى داديم) (2 او 13).
به سرزمينى كه اهل كتاب
(يهوديان، مسيحيان و زردشتيان) طى قرارداد «ذمه» با دار الاسلام در آن زندگى مىكنند،
«دار الذمة» گفته مىشود. و به اين ترتيب يهوديان و مسيحيان و زردشتيانى كه با
مسلمانان قرارداد «ذمه» منعقد كردهاند، «ذمى» اطلاق مىشوند.
مناطق همپيمان با مسلمانان
(دار الذمه) به سه صورت قابل تصور است:
الف - سرزمينهاى ذمى نشين
پراكنده بدون تمركز كه در قلمروى دار الاسلام قرار گرفته است؛
ب - مناطق خاصى از دار
الاسلام كه محل سكونت ذميان بهطور متمركز است، به نحوى كه ذميان در آن منطقه
داراى تشكيلات دينى و فرهنگى و اجتماعى بوده و از نوعى سازماندهى و تمركز
برخوردارند، بدان گونه كه در جلفاى اصفهان ديده مىشود؛
ج - كشورهايى كه مردمشان پيرو
يكى از اديان رسمى سهگانه (يهود، مسيحيت و زردشتى) هستند و با دولت اسلامى (دار
الاسلام و قرارداد «ذمه» منعقد كردهاند.
گرچه فقها دار الذمه را بيشتر
در مورد دو مصداق اول مورد بحث قرار دادهاند، ولى دار الذمه از ديدگاه نظرى در
مورد سوم نيز صادق و قابل بحث است.
بر سه مورد فوق مىتوان شكل
چهارمى از دار الذمه را افزود و آن عبارت از هر مكان مشخصى است كه ذمى در آن سكونت
و يا كار مىكند، زيرا مصونيت در مال و جان و عرض و آزادىهاى مشروعى كه به مقتضاى
قرارداد ذمه نصيب ذميان مىشود شامل هر جايى است كه محل سكونت و كار ذمى است مىشود.
به اين لحاظ مىتوان خانهها
و محل كار ذميان را نيز مشمول آثار حقوقى و سياسى دار الذمه شمرد.