ابو اسحاق از فقهاى شافعى
مذهب نصب دو امام را در دو منطقه دور از هم جايز دانسته است. به اين دليل كه ممكن
است منطقهاى به دليل دورى از مركز امامت، احتياج به امامت داشته باشد و دورى
فاصله، موجب اختلال امور شود.
ولى در حديثى از پيامبر (ص)
نقلشده كه «اذا بويع الخليفتان فاقتلوا الاخير»
«وقتى با دو خليفه بيعت شود دومى را بكشيد». برخى از فقهاى اهل تسنن اين حديث را
چنين تفسير كردهاند كه: مفهوم حديث درباره كسى است كه اصرار به خلافت خويش داشته
باشد و با خليفه اولى بيعت نكند در اين صورت باغى محسوب مىشود.
باغى بايد وادار به اطاعت
شود. برخى ديگر گفتهاند كه او را به حال خود رها مىكنند واو را مانند شخص مرده
محسوب مىكنند و برخى نيز معتقدند كه هر دو بيعت باطل مىشود بايد دوباره بيعت از
نو تجديد شود و هرگاه اختلاف در تقدم و تأخر بيعت رخ دهد، كار به دادگاه خواهد
كشيد.
بنابر نظريه مشروعيت امامت با
قدرت قهريه، هرگاه امامى كه باقدرت قهريه به امامت رسيده، توسط شخص ديگرى از امامت
بركنار شود و دومى با قهر و غلبه امامت را تصاحب كند، ناگزير امامت دوم مشروعيت
خواهد يافت و او را بدون دليل نميتوان خلع كرد و اگر خلع بكنند نيز نافذ نخواهد
بود. زيرا در اين صورت ممكن است تجديد نظرها به آشفتگى و هرج و مرج بكشد.
در مواردى كه امام خود را خلع
مىكند هرگاه اين كار به دليل ناتوانى وى از اداره امور مسلمانان باشد براى مثال
از شدت كهولت يا بيمارى از اداره امور عاجز شود از امامت بر كنار خواهد شد، اما
اگر استعفا بدون عذر موجه باشد، جمعى از فقها گفتهاند كه استعفاى وى پذيرفته
نخواهد بود. زيرا او نمىتواند مصلحت خود را بر مصلحت جامعۀ مسلمانان مقدم بدارد
ولى برخى ديگر را عقيده بر آن است كه تصدى مصالح مسلمانان واجب عينى نيست. (1 و 2)
شريعت در لغت به معناى راه
باريكه به سوى نهر آبى است كه تشنگان به سوى آن مىروند، ولى در اصطلاح فقها عبارت
از اوامر و نواهى و ارشاداتى است كه خداوند براى تربيت انسانهاى با ايمان و تكامل
بشريت از راه وحى صادر كرده است.
هدف از شريعت در تمامى موارد،
يعنى آنچه به عقايد يا اخلاق و يا اعمال انسان مربوط مىشود، هدايت او به حق و
عدالت و انصاف است، تا از راه عمل به شريعت، به شايستگى مقام خلافت الهى ارتقا
يابد.
شريعت اسلام شامل سه بخش زير
است:
الف - احكام اعتقادى كه مربوط
به شناخت جهان و حقيقت آفرينش و رابطه آن با خدا و انسان است؛
ب - احكام اخلاقى كه بيانگر
آن است كه انسان از نظر صفات و خلقيات چگونه بايد باشد؛
ج - احكام عملى كه نوع گفتار
و رفتار انسان را در رابطه با خدا و خويشتن و ديگران مشخص مىكند.