خليفه اول عثمانى در سال 1535
ميلادى بسته شد، تحقق يافت و از اين رو نظريۀ روابط بينالملل را نميتوان از
نص قرآن و يا گفتار و رفتار پيامبر اسلام (ص) استنباط كرد، و آنچه كه به نام سياست
و روابط خارجى در اسلام وجود دارد زاييده شرايط و اوضاع و احوال امپراتورىهاى
اسلامى است كه در زمانهاى مختلف با آن روبهرو شده و فقها و دانشمندان اسلامى سعى
نمودهاند بر اساس اين شرايط و واقعيات سياسى نظرات جديدى ابراز دارند، كه سپس كموبيش
مورد قبول خلفا و امپراتوريهاى اسلامى واقع شد و بدان عمل شد. اين تغيير فاحش از
هنگامى آغاز شد كه دولت عثمانى در تسخير وين به سال 1529 م. با شكست مواجه شد و
موجب شناسايى كشورهاى غيرمسلمان از طرف مسلمانان و ايجاد روابط دوستانه و
ديپلماتيك خليفۀ مسلمانان با آنان شد. (5)
برخى عمل شناسايى به معناى
دائمى آن را از ديدگاه اسلام نفى كرده، و اين نوع شناسائى را با هدف اساس اسلام كه
تشكيل حكومت واحد جهانى است، ناسازگار دانستهاند. (6)
نظريۀ ديگرى كه در اين ميان
ديده مىشود، (7) شناسايى مشروط است كه به اين شرح تصوير شده است:
الف - قدرت دولت تنها به لحاظ
نمايندگى از طرف ملت كشورش مشروع باشد، كه در اين صورت شناسايى به شكل دوفاكتو
امكانپذير است؛
ب - قدرت و دولت جديد مشروع و
بر حق باشد، كه در اين صورت شناسايى كامل و دوژوره خواهد بود؛
ج - هرگاه دولت جديد فاقد دو
نوع مشروعيت مذكور باشد، و نه به لحاظ شرعى و نه به لحاظ حقوقى فاقد مشروعيت و
اعتبار باشد، دولت اسلامى خود را مجاز خواهد ديد، از باب ضرورت چنين كشورى را به
رسميت بشناسد.
اما شناسايى به معناى بسيار
محدود و محتاطانه، و تنها در چارچوب يك اضطرار، و به حكم الضرورات تبيح المحظورات،
و نيز براساس الضرورات تقدر بقدرها، مىتواند روابطى بس محدود و احتياط آميز
برقرار كند.
نويسنده ديگرى مىگويد: (8)
«اسلام در صدد سلطه سياسى بر جهان نيست و نميخواهد كه تمام دنيا را به اطاعت خود
درآورد، (9) بلكه برعكس ويرانگرى و شدت عمل بيهوده را محكوم مىكند. از آنجا كه
اسلام هماهنگى جهان و صلح بين آدميان را هدف قرار داده است، به كار بردن قدرت را
از براى دفع شر و رفع ظلم مجاز مىدارد و مقصود غايى، برقرارى صلح و عدالت است».
و از اين رو اسلام نهتنها در
حوزه روابط بين المللى ابتكارى نشان داده است، بلكه نخستين نظام حقوقى استوارى بود
كه مفهوم شناسايى كامل حكومتهاى خارجى را مورد تأكيد قرار داد و براساس وظيفهاى
مقدس، حقوق ملل بيگانه را در زمان صلح و هنگام جنگ تضمين كرد. مفهوم اصطلاحات جديد
بين المللى با دستورهاى شريعت الهى به طور كامل تطابق ندارد، از آنجا كه نظام بين
المللى معاصر براساس مفاهيم نظرى «برابر و تقابل» بنا شده است، اين پرسش پيش مىآيد
كه آيا با قوانين سنتى اسلام كه گرايش جهانى دارد، حصول اين شرايط ممكن است؟
مسلمانان جواب مثبت مىدهند و
دليل مى اورند كه به يقين شريعت الهى، با همه وسائل ممكن، از جمله، به خصوص از
راههاى مسالمت آميز، (10) بايد در سراسر جهان مستقر شود؛ زيرا دين را نميتوان به
زور تحميل كرد (11)؛ نص قرآن كريم اصل موجوديت ملتها را تاييد (12) و صلح را
توصيه ميكند.