در قاموس اسلام واژه شهيد از
آنچنان مقام والا و وسيعى برخوردار است كه نهتنها قرآن آن را بر پيامبر(وَ
يَكُونَ اَلرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً)،
(5) بلكه بر خدا اطلاق مىكند:(إِنَّ اَللّهَ كانَ
عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً). (6)
آيا در ارزش شهادت اين كافى
نيست كه پيامبر آن را در طبقهبندى ارزشها، بالاترينش قرار داد و گفت:
«فوق كل ذى بر، بر حتى يقتل فى
سبيل الله و اذا قتل فى سبيل الله فليس فوقه، بر». (7)
«بالاتر از هر عمل نيكى، عملى
نيكوتر وجود دارد تا آنگاه كه انسانى در راه خدا شهيد شود كه برتر از آن، ديگر
عملى نيك وجود ندارد».
«فقلت: يا رسول اللّه، او ليس
قد قلت لى يوم احد حيث استشهد من استشهد من المسلمانان، و حيزت عنى الشهادة، فشق
ذلك على، فقلت لى: «أبشر، فانّ الشهادة من ورائك؟» فقال لى: «ان ذلك لكذلك، فكيف
صبرك اذن؟» «فقلت: يا رسول اللّه، ليس هذا من مواطن الصبر، و اما من مواطن البشرى
و الشكر». (8)
«گفتم: اى رسول خدا آيا روز
أحد در آن هنگام كه جمعى از مسلمانان به شهادت رسيدند و من از فيض شهادت محروم
گشتم و اين واقعيت بر من گران آمد كه شهيد نشدم، به من گفتى بشارت باد كه شهادت به
دنبال توست؟ رسول خدا در پاسخ فرمود: اين چنين است. اما چگونه بر آن صبر خواهى
كرد؟ گفتم: يا رسول اللّه، شهادت از صحنهها و مواردى نيست كه بر آن صبر بايد كرد
بلكه موقعيت و صحنهاى است كه بايد بدان بشارت داد و بر آن سپاس كرد». (9)
شمسالدين محمد بن مكى
العاملى مشهور به شهيد اول از فقهاى بزرگ شيعه منسوب به جبل عامل است كه زمانى
مركز فقاهت شيعه بوده و به روايتى يك پنجم فقهاى شيعه، از اين منطقۀ كوچك برخاستهاند.
(1)
مؤلف امل الامل مىنويسد: در
يكى از روستاهاى كوچك جبل عامل در زمان شهيد ثانى به هنگام تشييع جنازهاى، هفتاد
مجتهد حضور داشتند. (2) شهيد اول پس از محقق حلى و علامه حلى، سرآمد فقهاى شيعه
شناختهشده است. (3)
آوازه علمى علامه حلى، شهيد
اول را در آغاز نوجوانى در سال (750 ه ق) به سوى حله كشانيد و مدت پنج سال نزد فخر
المحققين (فرزند علامه حلى) تلمذ كرد و در سن بيست و يك سالگى (4) به اخذ اجازهاى
نائل گرديد كه فخر المحققين در آن اجازه، وى را با القابى چون «مولانا الامام
العلامة الاعظم افضل علماء العالم سيد فضلاى بنىآدم» نام برد. (5)
در عصر شهيد اول، سلطان
بايزيد عثمانى بر آسياى ميانه و سلطان برقوق در مصر و امير على مؤيد در خراسان
فرمانروايى داشتند و شهيد اول با فرمانرواى سربدار خراسان از راه يكى از رجال
حكومت سربداران به نام شمسالدين محمد آوى، ارتباط و مكاتبه داشته و بارها توسط
امير على مؤيد به خراسان دعوت شده بود و شهيد اول با نوشتن كتاب اللمعة الدمشقيه و
فرستادن آن توسط شمسالدين محمد آوى به تعظيم، اكرام و علاقه مندى سلطان خراسان
پاسخ گفت (6) ولى از مهاجرت به خراسان و زيستن با دولت شيعى سربداران، امتناع