اقدام به جهاد در كنار
حكمرانان جور و يا هركسى به جز امام (ع) و نماينده وى خطاى بزرگى است كه موجب
ارتكاب گناه مىشود و در صورت مشاركت در چنين جهادى مستوجب فضيلت و اجرى نخواهد
بود و اگر آسيب ببيند، خطاكار محسوب خواهد شد و از اين راه فضيلتى عايد او نخواهد بود.
البته اين حكم اختصاص به جهاد ابتدايى داشته و شامل جهاد دفاعى نميشود. (14)
اشخاصى كه در شرايط استناد
امام (ع) و حالت انقباض قدرت وى نسبت به امور حكومتى براى انجام مرابطه و جهاد نذر
كرده باشند، نميتوانند در جنگهاى ابتدايى برعليه دشمنان اسلام شركت كنند. آنها
بايد منتظر باشند در موارديكه دفاع واجب مىشود به نذر خود عمل كنند. (15)
شيخ طوسى به صراحت مشاركت در
جهاد (ابتدايى) با امام جائر را منع مىكند و حتى جهاد با وى را به منظور گسترش
اسلام و مسلمان كردن نيروهاى دشمن نامشروع مىشمارد. (16)
شيخ طوسى در كتاب النهايه
«باغى» را چنين تعريف مىكند، «هركسى كه بر امام عادل بشورد و بيعت او را بشكند و
از دستورات وى سرپيچى نمايد». (17)
جهاد با بغات از وظايف امام
عادل است و اطاعت از فرمان وى در بسيج نيرو براى سركوب بغات بر همگان واجب بوده و
هيچكس نمىتواند در اين مورد پا را به عقب بكشد. اما شورش بر عليه امام جائر موجب
مشروعيت سركوب شورشيان نميشود.
جنگ با بغات تنها به امر امام
جايز است و بغات به دوگونهاند: دستۀ نخست شورشيانى هستند كه نيروى ذخيره و پشتيبان
ندارند (لا تكون لهم فئه) و با سركوب و شكست به حال خود رها مىشوند. دستۀ دوم،
بغاتى هستند كه در جامعه ريشه داشته و نيروى ذخيره و پشتيبان دارند. جنگ با اينان
با پيروزى امام (ع) به پايان نميرسد و آنها پس از شكست تحت تعقيب قرار مىگيرند.
(18)
صريحترين كلام شيخ طوسى در
مسئلۀ ولايت فقها را مىتوان در باب وصيت كتاب النهايه يافت كه مىنويسد:
«وصى به هنگام فوت نمىتواند
ديگرى را به جاى خود تعيين نمايد و هرگاه فوت كند نظارت بر چنين وصيتى (كه وصى آن
فوت كرده)، با كسى خواهد بود كه نظارت بر امور مسلمانان بر عهده اوست. اگر امام
(ع) حضور نداشته باشد اين مسئوليت برعهده فقهاى آل محمد (ص) خواهد بود كه به نحو
ممكن تصرف نمايند و اگر متمكن نبودند، كسى مسئوليتى نخواهد داشت» بىگمان اين
عبارت هم به بيش از ولايت فقها در امور حسبيه دلالت ندارد.
شخصيت علمى و شرايط اجتماعى
شيخ طوسى او را به جايگاه ويژهاى در حوزه تشيع رساند كه تأثير و تفوق وى تا يك
قرن بر تفكر كلامى و فقهى شيعه ادامه يافت. در طول يك سده پس از شيخ طوسى فقيهان
شيعه به جز آراى وى به مطالب ديگرى نپرداختند و ابهّت علمى شيخ بر اجتهاد اينان به
طورى سايه افكند كه ابن ادريس در پايان اين دوره، آنان را مقلده خواند. ( 19 و 20)
منابع
1 - يادنامه شيخ طوسى 143/1؛
2 - يادنامه شيخ طوسى 143/1، 47/3 و كامل ابن اثير 88/8؛ 3 - يادنامه شيخ طوسى
200/1-20؛ 4 و 5 - النهاية فى مجرد الفقه و الفتاوى / 300؛ 6 و 7 - جواهر الكلام
151/11 و 152؛ 18-8 - النهاية / 304، 356، 357، 290، 297-296 و 299؛ 19 - معالم
الدين / 408؛ 20 - فقه سياسى 55/8-44 و 84.