از اين رو اگر ما به نظر
دقيق، عوامل درونى و علل روانى پديده جنگ را در انسان جست و جو كنيم، بايد انگشت
روى حالت روانى عارضى و به اصطلاح غرائز ثانوى كه نامش از افراط و تفريط در بهرهبردارى
از غرائز اوليه است، بگذاريم و حالات انحرافى درونى را عامل اصلى آن بدانيم.
از طرف ديگر پيوند فطرى و
طبيعى و اخلاقى مسئلۀ همزيستى و صلح با انسان از نظر واقعيتهاى عينى و حقائق
تاريخى نيز مورد تأييد بوده و اصول و قواعد عقل و فكر و دانش نيز اين پيوند معنوى
را بيش از پيش محكمتر ساخته است. (1)
گرچه برخى از نظريه پردازها،
جنگ را در زندگى بشر اجتنابناپذير مىدانند، ولى دلائلى كه در اين زمينه ارائه مىدهند،
نشاندهنده انحرافاتى است كه در انتخاب شيوههاى زندگى، دامنگير ملتها و يا سران
آنها مىشود.
مسئلۀ صلح و جنگ همانطورىكه
اولين و مهمترين مسئلۀ حقوق بينالملل موضوعه است، در اسلام نيز زيربناى اصلى
فقه سياسى خارجى و بنيان حقوق بينالملل تلقى مىشود، اما اينكه كدام اصل و كدام امر
عارضى و استثنايى است، در ميان فقها اختلاف نظر ديده مىشود.
فقها اغلب در مسائل بسيار
مهم، نخست به تأسيس اصل و قاعده مىپردازند، به نحوى كه اگر حالت استثنايى از آن
قاعده وجود داشته باشد، الزاما بايد بادليل ثابت شود؛ و در غير اين صورت قاعده بر
موارد مشكوك حاكم خواهد بود. براى مثال در مسئوليتها اصل را بر برائت، و در اعمال
ديگران اصل را بر صحت، و اصل اولى را در حكم اشيا بر اباحه گذاردهاند، و از اين
رو اثبات هر نوع مسئوليت و يا فساد در اعمال ديگران و حرمت اشيا، منوط به دليل و
نيازمند به اثبات شرعى مىدانند.
در مسئلۀ صلح و جنگ نيز
سه نظريه به عنوان تأسيس اصل و قاعده ديده مىشود.
1. نظريۀ برخى از مستشرقان
(2) و حقوقدانانى كه در زمينۀ نظريۀ حقوق بينالملل اسلام به بررسى پرداخته
اند، مبنى بر اينكه جهاد رابطۀ اصلى دار السلام را با جهان خارج مشخص مىكند؛
و اسلام از آنجا كه نتوانست خوى جنگجويى اعراب را زايل كند از اين وسيله براى
سركوب غيرمسلمانان استفاده كرده و اگر اسلام از صلح سخن به ميان آورده صرفا براى
رهيابى به هدف نهايى است كه توسعه اسلام در جهان است؛ و اين در شرايطى است كه جهاد
كارساز نباشد، و روابط بينالملل و ديپلماسى در جهان اسلام پديدهاى به طور كامل
بيگانه و نا آشنا است. (3)
مستند اين نظريه، آيات جهاد
در قرآن است كه جهاد را به عنوان يك فريضه بر همۀ مسلمانان واجب شمرده و كسانى
را كه از جهاد روى برمىگردانند مورد نكوهش شديد قرار داده است، و با برداشتى سطحى
تصور شده است كه تمامى آيات جهاد مربوط به جهاد ابتدايى، و معناى جهاد ابتدايى هم
شعلهور نگاهداشتن جنگ به طور مستمر بين جهان اسلام و جهان كفر است؛
2. نظريۀ استحبابى بودن
جهاد و نفى وجوب آن در اسلام كه از بعضى از تابعين مانند سفيان ثورى و عبدالله بن شيرمه
و عطاءبن أبى رياح نقلشده كه گفتهاند:
جهاد امرى اختيارى و استحبابى
است و واجب نيست، و اوامر قرآنى به صورت ندبى و استحبابى است و تنها در موارد
ضرورت براى دفع تهاجم دشمنان واجب مىشود، آن گونه كه از ظاهر آيه (فان
قاتلوكم فاقتلوهم)(4) (و
قاتلوا المشركين كافّه كما يقاتلونكم كافّه)(5)
استفاده مىشود. (6) اين نظريه مخالف با اجماع فقهاى اسلام است، زيرا وجوب جهاد
امرى مسلم و از نظر