عدالت(Justice)از قديم مورد بحث فلاسفه و
انديشمندان بوده و توسط دانشمندان مورد بحث قرار گرفته است. عدالت از نظر افلاطون،
يك وظيفه اجتماعى است و عبارت از اين است كه هر شخصى به كارهاى مخصوص خود مشغول
شود، يعنى آنچه را از او بهتر مىآيد، انجام دهد. (1)
به عقيده ارسطو، عادل كسى است
كه از قوانين پيروى كند و در رفتار خود با ديگران قواعد تساوى و برابرى را رعايت
كند و ظالم برعكس اين است. عدالت اگر پيروى از قوانين باشد عدالت كلى است و اگر
عبارت از برابر باشد عدالت جزيى است و اين عدالت جزيى نيز بر دو قسم است: 1 -
عدالت توزيعى؛ 2 - عدالت تعويضى. در عدالت توزيع اگر اشخاص برابر نباشند، نصيب
آنان نيز برابر نخواهد بود و عادل كسى است كه ميان اشخاص و اشيا تناسب دهد كه در
آن شايستگى و موقعيت افراد و هم وضعيت اشخاص در نظر گرفته مىشود. اما در عدالت
تعويضى (كه مخصوص مورد معاملات است و در آن بايد مساوات مراعات شود) نسبت در آن
برابرى در عدد و تناسب عددى است، يعنى در آن نوعى برابرى بايد لحاظ شود. 2) ارسطو
از نوعى ديگر از عدالت نامبرده كه آن را مخصوص قضات دانسته و از آن به قاعدۀ
عدل و انصاف ياد مىكند، به اين معنا كه قاضى بايد بر اساس انصاف، نقص قانون را مرتفع
كند.
خواجه نصير الدين طوسى، محقق
شيعى نيز از عدالت بحث كرده و معتقد است كه عدالت به دنبال سه فضيلت حكمت و شجاعت
و عفت حاصل مىشود. (3)
آيات بسيارى از قرآن كريم
دربارۀ عدل و عدالت توحيد فرموده و مكرر يادآور شده است كه خداوند نيز با بندگان
خود به عدالت رفتار مىكند و ظلم كه نقيض عدل است از ساحت مقدس بارى تعالى به دور
است.
(إِنَّ اَللّهَ
يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي اَلْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ
اَلْفَحْشاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)(در
حقيقت، خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد و از كار زشت
و ناپسند و ستم باز مىدارد. به شما اندرز مىدهد، باشد كه پند گيريد). (4)
طرفداران عدالت مدعى هستند،
بهترين شيوه زندگى اجتماعى، تلاش براى تحقق عدالت است و اين چيزى است كه انسانها
فطرتا به دنبال آن هستند. ولى آنچه مسلم است تشخيص عدالت و تعيين معيارهاى معقول
براى آن با صرفنظر از معيارهاى وحى، از مشكلترين موضوعات فلسفه حقوق است. به
اعتقاد يكى از حقوقدانان، «عدالت عالىترين عنصر حقوقى تلقى شده است به طورى كه
گفتهشده، تمام قوانين براى فعليت دادن به عدالت است. عدالت خود از مشتقات محروميت
است چون محروميت است كه ما را به فكر عدالتخواهى مىاندازد، هرگاه بتوانيم
محروميت را از صحنۀ بشريت حذف كنيم عدالت خود به خود حذف خواهد شد». (5) عدل
و انصاف هرچند مبهم است و كمتر دادرسى بر اساس آن به تنهايى حكمى صادر مىكند، ولى
از مبانى حقوق است. عدالت عبارت است از رعايت تعادل قانون بين منافع موجود و اين
معنا داراى سه اشكال است: نخست، عدالت به قدرى مبهم