اين مطلب را مىتوان از سنت
استفاده كرد، چنانكه در نهج البلاغه از على عليه السلام آمده است: «ان
اللّه سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها» (3)
(خداوند به نفع شما در مواردى سكوت كرده و حكم الزامى بر شما معين نكرده است، اما
نه به دليل آنكه فراموش كرده، بلكه براى آسان كردن زندگى. بنابراين شما خود را به
زحمت نياندازيد و به دنبال تكليفى كه خدا نگفته نرويد).
با چنين احتمالى عقل اعتبار
(حجيت) خود را در ما لا نص فيه از دست مىدهد، زيرا كشف قاعده حقوقى الزامآور در
موارد «مسكوت مانده» متضمن الزامى است كه شرع، انسان را از پيروى آن منع كرده است.
اما به نظر مىرسد كه مفاد «فلا
تتكلّفوها» آن نيست كه هرگاه در مواردى قاعده حقوقى از نظر عقل الزامى تشخيص
داده شد، نبايد از آن پيروى كرد، بلكه مضمون اين حديث آن است كه بىجهت به دنبال
آن نباشيد كه در موارد مسكوت حكمى را به خدا و شرع نسبت بدهيد و براى يافتن آن خود
را به زحمت و مشقت بيندازيد، ولى اگر انسان به دلخواه خود براساس يك توافق، مراعات
يك يا چند قاعده حقوقى را برخود لازم شمرد و آن را مبناى يك عمل جمعى و يا حاكم بر
روابط اجتماعى و يا بين المللى كرد، منافاتى با مسكوت ماندن آن قاعده حقوقى در
زبان شرع ندارد.
زيرا سكوت شرع به دليل اعطاى
آزادى بيشتر و تفويض كار انسان به خود او و مراعات لطف و مهر بيشتر در حق اوست، و
اين فلسفه با منع انسان از التزام به يك يا چند قاعده حقوقى كه به مصلحت خويش
شناخته است، سازگار نيست.
چنانكه در مواردى كتاب و سنت،
خود، انسان را مطلق و رها و آزاد گذارده است وبا اعلان: «كل
شىء مطلق حتى يرد فيه نهى» (4) جز در مواردى كه بهطور
صريح در كتاب و سنت، «نهى» وارد شده، در عرصههاى ديگر زندگى به انسان آزادى مطلق
بخشيده است، خواه ناخواه تعيين خط مشى زندگى در چنين مواردى، خود انسان تفويض شده
است و او مىتواند به راهنمايى عقل، به كشف قواعد حقوقى و وضع قانون دست يازد.
مورد ديگر عرصه فعاليت عقل در
مسائل حقوقى در اسلام، ميدان وسيع مباحات است، كه انسان به راهنمايى عقل در اين
ميدان آزاد است و مىتواند بنابر مصلحتها و توافقهاى جمعى به كشف قواعد حقوقى و
وضع قانون بپردازد.
براساس اين توضيحات مىتوان
چنين نتيجه گرفت كه در نظام حقوقى اسلام ميدان كاربرد عقل بسيار وسيع است و در
تمامى عرصههاى حقوقى مىتواند براى كشف قواعد حقوقى تلاش كند، به اين ترتيب كه:
1. در موارد منصوصى كه بهطور
قطعى مخالف با شناخت خود تشخيص مىدهد به اشتباه احتمالى خود پى مىبرد و از نصوص
شرعى تبعيت مىكند؛
2. در موارديكه دسترسى به
منصوص ندارد، به كمك استدلال صحيح و شناخت منطقى به كشف قواعد حقوقى و احكام الهى
دست مىزند؛
3. در موارديكه اصولا در شرع
مسكوت گذارده شده، از تمامى وسائل و امكانات ادراكى بهره گرفته و براى بهزيستى خود
و جامعهاش و نيز در سطح بين المللى به كشف قواعد حقوقى مىپردازد؛
4. در موارديكه به شناختى
منطبق با نصوص كتاب و سنت مىرسد، راه شرع و عقل را يكجا مىپيمايد.
با توجه به موارد مذكور روشن
مىشود كه عقل در حقوق از ديدگاه اسلام نقش اصلى را برعهده دارد، زيرا آنچه در
كتاب و سنت در زمينه قواعد حقوق بيان شده كلياتى است كه به موارد حساس و ضرورى
پرداختهاند و بيشتر حالت بازدارنده دارد و عرصههاى وسيعى را به