كه مباحث جهاد را توسعه داده
و فروع بسيارى بر محتواى كتب فقهى سلف خود افزوده و مسائل جديد مورد ابتلاى زمان
خود را مطرح كرده است.
از جمله مسائل بسيار مهمى كه
علامه حلى در كتاب الجهاد در تذكرة الفقها آورده، بحث از دولت اسلامى است كه به
مناسبت مبحث جهاد با بغات (شورشيان) عنوانى را مطرح كرده كه مىتواند از نظر انديشۀ
سياسى حائز اهميت بسيار باشد. (18)
علامه با طرح اين پرسش كه آن
كدام حكومت است كه شورش و قيام براى براندازى آن موجب صدق عنوان بغى مىشود به
شرايط و خصوصيات اين دولت پرداخته و فصل جديدى را در فقه سياسى باز نموده است.
(19)
وى در اين زمينه چنين توضيح
مىدهد:
«رويۀ فقهى آن است كه فقها
معمولأ در مبحث «بغات» امامت را مطرح مىكنند، تا معلوم شود كدام است؟ گرچه اين مبحث
از فروع فقهى محسوب نميشود و بايد آن را از مسائل علم كلام به شمار آورد، اما به پيروى
از فقهاى گذشته، ما نيز اين بحث را به اختصار در اينجا مىآوريم».
به نظر مىرسد كه منظور
علامه، فقهاى اهل سنت باشد كه در اين بحث به شرايط امامت مى پرداخته اند، زيرا
شرايطى چون تكليف (بلوغ و عقل)، اسلام، عدالت، آزادى (در مقابل بردگى) مرد بودن،
علم، شجاعت، مديريت، سلامت جسمانى، سلامت مشاعر و قرشى بودن كه علامه به بررسى
آنها پرداخته، در كل شرايطى است كه فقها و متكلمان اهل سنت در مورد مشروعيت خلافت
و امامت ذكر كردهاند و در اعتقاد شيعه، دو شرط اساسى و فراگير عصمت و انتصاب
اصولا زمينۀ اكتفا به شرايط مذكور را منتفى مىكند.
علامه در ادامۀ بحث مىنويسد:
فلسفۀ امامت و رهبرى از
ديدگاه شيعه آن است كه جامعه و امت همواره در حركت خود در معرض خطاست.
در اين فلسفۀ سياسى، اساس
تفكر بر مبناى اين اصل استوار شده كه انسان بدون زندگى در كنار همنوعان خود قادر به
ادامه حيات نيست و تعاون، مشاركت و همكارى در ادامه حيات انسان اجتنابناپذير است
و يك فرد هرگز قادر به تأمين همه نيازمندىهاى خويش علامه حلى، عبارت معروف:
«الانسان مدنى بالطبع» را تفسير مىكند و از آن نتيجه مىگيرد كه حكومت و رهبرى در
زندگى بشر امرى اجتنابناپذير است و دولت را چنين تعريف مىنمايد:
«فرمانرواى قدرتمندى كه مردم
از آن فرمانبردارى كنند، به طورى كه فرمان آن نافذ و اقتدار او عالى و متمايز از
ديگران باشد.» كسى كه اين نوع فرمانروايى را به دست مىگيرد، نمىتواند خويشتن را
بر اين اقتدار عالى نصب كند و الا هركس قادر خواهد بود كه خود را به رهبرى امت
انتخاب نمايد و هرج و مرج ناشى از آن موجب بازگشت به محذور اول خواهد بود.
گزينش چنين رهبر و فرمانروايى
را به عموم مردم نيز نميتوان واگذار كرد؛ زيرا همان تالى فاسد و محذور پيش خواهد
آمد و ازاينرو انتخاب او تنها از جانب خدا ميسر و معقول خواهد بود. فرمانروايى كه
از جانب خدا انتخاب و منصوب مىشود الزاما بايد از ارتكاب خطاها مصونيت داشته باشد
والا او نيز چون امت نياز به رهبر و امام خواهد داشت. براى جلوگيرى از تسلسل
عقلانى بايد گفت امام منصوب از جانب خدا، معصوم است.
از سوى ديگر با فرض منصوب
الهى بودن، خواه ناخواه پيروى و اطاعت از وى بر همگان واجب خواهد بود و اطاعت مطلق
چنانكه در آيه:(أَطِيعُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُوا