فروختن و خود را از ديگران
ممتاز شمردن، آفتى است كه مىتواند تمامى تلاشهاى يك مدير كاردان و لايق را خنثى
و موفقيت او را ناچيز گرداند. انسان اگر به حال خود رها شود، دچار اين آفت نكبتبار
مىشود.(إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ)(1)
تواضع در مديران مىتواند در متوقف كردن رشد اين خصلت منفى در درون آدمى و ريشهكن
كردن آن مؤثر باشد. (2)
منابع
1 - هود / 10؛ 2 - فقه سياسى
503/7-502.
فرماندهى
مسئلۀ فرماندهى و مديريت
همواره مشكل بزرگ نظامى، سياسى، فرهنگى و تربيتى بشر در طول تاريخ بوده است،
همانگونه كه امروز نيز در جهان شاهد اهميت بسيار و حساسيت و نقش تعيينكننده آن؛
در حيات و رشد ملتها و نيز در آينده جهان هستيم.
هيچگاه كمبود امكانات و
نيروهاى لازم براى حركت تكاملى ملتها، در زمينهها و ابعاد مختلف زندگى اجتماعى
به اندازه فقدان يا ضعف مديريت در بهرهگيرى از امكانات و نيروهاى موجود اثر منفى
و مخرب نداشته است.
از آنجا كه مشكل مديريت در
رابطه با چگونگى رشد استعدادهاى بيكران و نيروهاى گسترده و پيچيده و بالقوه انسانها،
در دو بعد فردى و اجتماعى مطرح بوده است هيچگاه اين مشكل براى انسان به صورت
مقطعى و در رابطه با زمان و شرايط زندگى خاص نبوده و همواره به صورت عام و يك مسئلۀ
انسانى و برخاسته از سازوكار خاص زندگى انسان در تمامى زمانها بوده و در هر شرايط،
فكر و ميدان وسيعى از اعمال انسانها را به خود مشغول كرده است.
بزرگترين رويدادها، مهمترين
حركتها و بالاخره حادثه آفرين ترين برخوردها و درگيرىها از مسئلۀ فرماندهى
سرچشمه گرفته است و هم اين مشكل، محور اصلى بسيارى از تصادم قدرتها و جنگهاى خانمانسوز
و پايۀ بروز اختلافهاى ريشهدار عقيدتى در ميان بشر بوده است و در اين ميان
فرماندهى نظامى نقش عمدهاى بر عهده داشته است.
در مطالعه تاريخ و بررسى
اجتماعات بشرى اعم از جامعههاى ابتدايى و پيشرفته، بىپايه و استوار، الحادى و
مذهبى و واپس گرا و پيشرو، دو دستۀ متمايز ديده مىشود، فرمانروايان و مدعيان
رهبرى در يكسو و انبوه مردم فرمانبردار و مطيع و تحت فرماندهى در سوى ديگر، رابطۀ
اين دو دستگاه به شكل ساده و گاه پيچيده بوده، ولى زندگى اجتماعى بشر هرگز از اين رابطه
جدايى نيافته است.
نگاهى و لو گذرا به تاريخ جنگها
و عملكرد فاتحان نظامى در تاريخ گذشته و همچنين مجامعى كه امروز در جهان توسط ارتشهاى
قدرتمند جهان در زمينۀ تجاوز به حقوق طبيعى و انسانى ملتهاى ضعيف روا داشته
مىشود و جهنم هايى كه ابرقدرتها به اتكاى قدرت نظامى و ماشينهاى عظيم جنگى در عرصۀ
زندگى كشورهاى عقبمانده به وجود مىآورند، كافى است كه ما را به اهميت و ارزش مسئلهاى
به نام فرماندهى و مديريت نظامى واقف گرداند.
گرچه امروز معادلات سياسى و
نظامى در ميدان ديپلماسى حل و فصل مىشود، ولى نميتوان انكار كرد كه بخش عظيم
بحرانها و مشكلات بين المللى در رابطه با مسئلۀ جنگ و فرماندهى نظامى شكل گرفته
و مىگيرد.
طرح نوين مديريت و فرماندهى
نظامى مىتواند راهحل مؤثرى در حل بحرانها و مشكلات بزرگى باشد كه سرپنجۀ قدرتمند
ديپلماسى قادر به بازكردن گرههاى