هركدام در جاى مناسب و در
رابطه مستقيم و منطقى با هدفهاى كلى و با حفظ مناسبات لازم دريافت كلى آن به كار
مناسب گمارده شوند و نظام اجتماعى و تشكيلات، آن گونه كه نظام احسن در آفرينش ديده
مىشود، حكيمانه برقرار شود. زيرا با ديد توحيدى، حكمت در تدبير جهان الگويى از
رهبرى كامل در سازمان بزرگ جهان هستى است و در قرآن كريم متجاوز از نود مورد به صفت
حكيم اشاره شده است.
انسان خليفه خدا در زمين و
نماينده خدا در برقرارى حكمت در زندگى و جامعه و اداره زمين است و مديريت و رهبرى
توحيدى، از حكمت جداپذير نيست؛
2. عدالت و قسط: عدالت در
آفرينش كه الگويى كامل براى شيوۀ صحيح رهبرى در سازمانهاى بشرى است به اين معنا
خواهدبود كه استحقاق و شايستگى هيچ موجودى مهمل گذاشته نشده و خداوند عادل به هركس
هرچه را كه استحقاق آن را داشته داده است.
عدالت به اين معنا ملازم با
مساوات نيست، بلكه برمحور حق و براساس رعايت استحقاقهاست و تبعيض به معنى تفاوت در
عطا نسبت به دو موجود متساوى در استحقاق ظلم است.
فرماندهى و رهبرى در نظام
اسلامى در خط دو هدف اساسى (عدالت و قسط) عمل مىكند و جدا شدن از اين اصل به مثابۀ
خروج نظام از خصلت توحيدى و افتادن در گرداب شرك و كفر است(وَ
مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اَللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ اَلْكافِرُونَ)؛
(2)
3. برابرى و نفى تبعيض كه در
ابعاد مختلف مطرح مىشود:
الف - برابرى در نژاد(...
خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها...)؛
(3)
ب - نفى تبعيض در قدرت(وَ
قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ