فقه در لغت به معناى فهم و
دانستن با تأمل و انديشيدن است و به معناى گشودن و شكافتن نيز آمده است و برخى چون
راغب اصفهانى در مفردات خود آن را بنوعى دانش توأم با استدلال تفسير كردهاند (هو
التوصل الى علم غائب بعلم شاهد).
در اصطلاح قرآنى كه مبتنى بر
معناى لغوى است، كلمۀ فقه بيشتر به معناى دانش مبتنى بر كاوش، تفكر، ژرفنگرى،
آگاهى يافتن و گذشتن از مانع محسوسات و ظواهر، و توجه به عمق به كار رفته است.
در اصطلاح فقها، فقه به آن
بخش از شريعت گفته مىشود كه مربوط به احكام عملى انسان در رابطه با خدا و خويشتن
و ديگران است. معناى كلمه فقه در اسلام تحولاتى به خود ديده و در معانى مختلفى به
كار رفته است. قرآن اين كلمه را بيشتر بر علم دين به مفهوم عام آن اطلاق كرده
است(فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ...)،توبه
122) و به اين لحاظ تفقه بيانگر تصور درست از انديشۀ اسلامى است. (تفقه فى
الدين فان الفقهاء ورثه الانبياء) در واقع مىتوان گفت كه مفهوم لغوى فقه فهم و
دانايى از روى بصيرت و آگاهى است؛ و معناى اصطلاحى آن شناخت استدلالى و استنباط
احكام الهى اسلام از ادلۀ معتبر - يعنى كتاب (قرآن) و سنت (گفتار و عمل و امضاى
معصوم) و اجماع (اتفاق نظر فقها) و عقل (اصول عقليه و عمليه) - است. به دست آوردن چنين
علمى نسبت به احكام الهى نيازمند دانستن رشتههاى متعددى از علوم است كه به عنوان
مقدمات علمى اجتهاد در حوزههاى علميه مطرح است. از قبيل علوم ادبى (صرف، نحو،
معانى بيان)، منطق، اصول فقه، علم رجال، علم درايه و حديث، و علوم قرآن.
واژه فقه در ميان فقها اغلب
به دو معنا اطلاق مىشود و در هر دو معناى اصطلاحى، مفهوم و معنى لغوى آنكه درك و
بينش و فهميدن بوده، ملحوظ شده است:
1. فقه عبارت است از علم به
احكام شرعى متعلق به افعال مكلفين به صورت مجرد از دليل. بر اساس اين اصطلاح است
كه به كتابهايى چون شرايع و لمعه، كتب فقهى اطلاق مىشود (فقه تقليدى)؛
2. علم به احكام و قواعدى كه
از ادلۀ شرعيه معتبر در رابطه با افعال مكلفين استنباط مىشود.
نوع اول مىتواند فقه تقليدى
باشد، در حالى كه دومى فقه اجتهادى است و در تحقق معناى اول كافى است كه شخص
احكامى را كه ديگران استنباط كردهاند بداند ولى در معناى دوم فقه، استنباط و
اجتهاد و استخراج احكام از ادلۀ شرعيه، ملاك صدق عنوان است.
در هر حال، احكام فقه شامل
تمامى مسائلى است كه در شريعت اسلام نسبت به افعال مكلفين مقرر شده است و اين
احكام و قواعد شامل چهار زيرمجموعه به قرار ذيل است:
الف - آن سلسله احكامى كه
بالاصاله، رابطۀ انسان و خدا را تنظيم مىبخشد (عبادات)؛
ب - آن بخش از احكام كه مربوط
به تنظيم رابطه خلقى انسان با خويشتن و افراد ديگر و جامعه است كه هدف از آن
خودسازى و استقرار ارزشها در اخلاق و رفتار و انديشۀ فرد و اجتماع است و به
اين بخش از احكام شرع، اخلاقيات گفته مىشود، مانند: تعاليم مربوط به ايثار و يا
بخل. اينگونه احكام اغلب در شرايط عادى غير الزامى هستند؛
ج - آن قسمت از احكام كه به
روابط اجتماعى مربوط مىشوند و هدف از آن احكام، تنظيم روابط