به تدوين بخشى از ابواب فقه
همت گماردند و قديمترين كتاب فقهى اهل سنت كتاب موطأ تأليف مالك متوفى 179، است كه
امروز نيز در دسترس بوده و مورد استناد فقهاى سنى قرار مىگيرد.
در ميان شيعه در زمان ائمۀ
معصومين (ع) اجتهاد و استنباط در ميان ياران ائمه متداول بوده است و حتى خود ائمه
(ع) يارانشان را به اجتهاد دعوت مىكردند و گاه آنان را به جاى سئوال از امام به رأى
استنباطى خود ارجاع مىدادند. چنانكه امام صادق (ع) به ابان بن تغلب فرمود: يا
ابان يعلم هذا و اشباهه من كتاب الله (7) (اى ابان اينگونه احكام را مىتوانى خود
از قرآن استنباط نمايى). ولى تدوين فقه به مفهوم اصطلاحى در ميان شيعه در سدۀ
سوم همزمان با تدوين اولين كتاب از كتب اربعۀ شيعه (كافى، تأليف كلينى) توسط
حسن بن على نعمانى معروف به ابن عقيل، انجامشده است. (8)
كتاب المستمسك بحبل آل الرسول
ابن ابى عقيل در فقه اولين فقه مدون معروف شيعه به شمار رفته است و همچنين كتاب
تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه و كتابا لاحمدى للفقة المحمدى و كتابا لنصره لاحكام
العتره تأليف محمد بن جنيد معروف به اسكافى، معاصر ابن ابى عقيل از قديمترين متون
فقهى سده سوم به شمار آمده است، (9) برخى نيز كتاب المجموع تأليف زيد بن على بن
الحسين شهيد سال 121 هجرى را نخستين مؤلف شيعه در فقه دانستهاند. (10)
منابع
1 - بحارالانوار 216/1؛ نضد
القواعد الفقهيه / 5؛ 2 - القواعد (شهيد اول) / 30؛ مرسوعه الفقه السلامى، عبد
الناصر 12/10؛ فرهنگ علوم اسلامى / 406؛ اصول العالمه للفقه المقارن / 15؛ اصول
كافى 36/1، 3 - تاريخ الفقه الاسلامى / 184 و اضواء على السنه المحمديه / 94؛ 4 -
اضواء على السنه المحمديه / 53؛ 5 - اعلام الموقعين 70/1 و المدخل للتشريع
الاسلامى / 176؛ 6 - همان / 141؛ 7 - وسائل الشيعه 327/1؛ 8 - تأسيس الشيعه / 303؛
9 - همان / 304؛ 10 - فقه سياسى 23/2، همان 352/2، همان 3 / 88-84 و همان 27/7-26.
فقه اجتهادى← فقه
فقه اجتهادى (و دورۀ طلايى
آن)
فاصلۀ بين سالهاى (600
تا 1230 ه ق) كه دوره طلايى فقه اجتهادى شيعه است در حدود شش سده از تاريخ حساس انديشۀ
سياسى شيعه را شامل مىشود.
در اين دوره از تاريخ سياسى
شيعه، حكمرانانى از اسماعيليه، تيموريان، حروفيه، خطابيه، اهل حق، سربداران،
علويان، صفويه، زنديه، و قاجاريه كه به جز تيموريان همه از فرق شيعه محسوب مىشدند،
در سرزمينهاى شيعهنشين به ويژه در ايران به نحو محدود و يا گسترده زمام امور را
در دست داشتند و در بخشى از اين دوران، مغولان نيز بر اين سرزمين حكمفرما بودند و
شرايط حاكم در هر حال به نفع رشد انديشۀ سياسى و زمينههاى فقهى مسائل سياسى
شيعه نبوده است و در يك محاسبۀ كلى، حركت در جهت شكوفايى مسائل اصلى سياسى شيعه
انجام نمىشده و همواره فكر تأسيس دولت شيعه براساس اصول و مبانى اهلبيت (ع) و عناصر
مشروعيت دهندۀ فقه شيعه، طلوع نكرده در محاق دولتهاى حاكم، غروب مىكرده است
« گزارشهاى تاريخى نشان مىدهد گاهگاهى فقها و زمامداران در مقاطعى هرچند كوتاه و
گذرا به يكديگر مرتبط مىشدهاند كه نمونه بارز آن را در دوران حكومت صفويه مىتوان
ديد، اما سلاطين شيعه از اين نوع ارتباط هرگز حظّ و سهمى بيش از «تأييد» نبردهاند
و دوگانگى