همواره در تمامى شرايط دوستىها
يا فاصلهها و تضادها بين اين دو خط حفظ شده است.
صفويه از جهات مختلف سعى در
حفظ جنبههاى روحانى خود را داشتند. ارتباط نسبى (مشكوك) اين سلسله با امام هفتم
(ع) و ارتباط با جنبش صوفيگرى شيخ صفىالدين و پيروان و احفاد وى نيز به نوبۀ
خود به سلاطين صفويه جايگاه ويژه قطب و شيخ داده و حمايت نظامى قزلباش و انبوه غلات
شيعه كه نيرويى عظيم و انقلابى محسوب مىشدند، از سلطان اسماعيل صفوى كه وى را در
سن دوسالگى تا سرحد خدايى هم رسانيد به صفويان، حالتى مقدس و ماوراى بشرى اعطا
كرد. (1)
در چنين شرايطى تمامى آرمانهاى
معنوى مثلث:
غلات شيعه، صوفيان شيعه و
شيعيان اثنى عشرى در سلاطين صفويه متجلّى شد، تا آنجا كه از حمايتهاى بىدريغ
فقهاى بزرگ اماميه چون شيخ بهايى، ميرداماد، محقق كركى و مجلسى برخوردار شدند.
اما با اين همه ويژگىها كه
بايد بر آن شيوه سازمان يافتۀ سنّى كشى را نيز اضافه كرد، (2) سلاطين صفويه نه
در آغاز پيدايش و نه در تداوم سلطنت، نتوانستند حكومتشان را در قالب مبانى فقهى
شيعه ارائه دهند و خود را نمايندگان امام (ع) در عصر غيبت بنامند و اگر چنين هم مىكردند
هيچگونه زمينۀ فكرى براى تأييد آن از طرف فقهاى شيعه وجود نداشت.
بى شك پشتيبانى ها و تأييدهاى
مستمر و مؤكدى كه توسط فقهاى بزرگ شيعه، نثار سلاطين صفويه مىشد در هر شكل و
محتوا، همه و همه به عنوان ثانوى و براى حفظ موجوديت تشيع در مقابل خطرات سهمگين
تركان عثمانى و خانهاى ازبك كه در ضديت با شيعه، سخت متعصب و بى رحم بودند و
بارها دست به نسل كشى شيعه زدند، انجام مىشده است و هرگز نظام صفوى از ديد فقها
در چارچوب مبانى فقهى براساس عنوان اولى و حكومت مشروع در زمان غيبت معرفى نشده
است.
سلاطين صفويه با تمام ويژگىهاى
مثبت و خصلتهاى منفى كه داشتند، توانستند رهبرى سياسى شيعيان را در چارچوب يك
كشور بزرگ و نيرومند تحقق بخشند، اما هرگز نتوانستند به آرمان ديرين شيعه در تحقق
امامت در عصر غيبت و حكومت جانشين و نماينده امام (ع) جامۀ عمل بپوشانند.
در ميان حكومتهاى شيعه پس از
صفويه، بايد از قاجاريه نام برد كه باوجود تلاش بسيارى كه براى كَسب اعتبار شرعى و
جلب حمايت فقهاى متنفذ از خود نشان دادند، حتى در احراز رهبرى سياسى شيعه نيز
چندان موفقيتى به دست نياوردند و با وجود تظاهر بر شيعه و تجليل از علما و فقها،
نتوانستند حتى به موقعيتى مشابه موقعيت صفويه دست يابند. (2 و 3)
منابع
1 - اسلام در ايران / 393؛ 2
- تاريخ عالم آراى امينى / 62، 65 و 70؛ 3 - فقه سياسى 81/8-77.
فقه بر مبناى مصلحت
بدون شك مصلحت نقش مهمى در
توسعۀ فقه داشته و بسيارى از تحولات فقهى را بايد مرهون اين عنصر مهم دانست.
تحولات فقهى مانند: همۀ
تحولات در رشتههاى مختلف علوم اسلامى معلول شرايط حاكم به ويژه تحت تأثير خط مشىهاى
سياسى زمامداران اعم از خلفا و امرا و سلاطين در تاريخ اسلام بوده است.
جاذبۀ اصلى در شكلگيرى
مذاهب فقهى اهميت والاى شريعت و بنيادهاى آن در عمق اسلام بوده كه همواره علما و متفكران
مسلمان را به سوى خود جلب مىكرده است و محققان را در رويكرد به مبانى برگرفته