انجام شود مىتوان گفت كه
جهاد فقط دو حالت پيدا مىكند و خارج از آن دو مصداق نمييابد: حالت اول:
دعوت و جهاد علمى و فرهنگى و
حالت دوم: جهاد براى باز كردن راه دعوت و برطرف كردن موانع موجود در راه دعوت.
در هر حال در ايفاى اصل دعوت
انجام يكى از مراحل دعوت كافى نيست، بلكه بايد تمامى راهها و روشهايى كه ممكن
است نتيجهبخش باشد، آزموده و شيوههاى مؤثر انجام پذيرد. در سيره امام على (ع)
آمده است كه امام با دشمن با مهرآميزترين سخن صحبت مىكرد: «حتى
تعالى النهار» (3) و نامههاى مكرر امام به دشمنان، گوياى شيوه اجرايى دعوت است.
و همچنين استفاده از شخصيتهاى نامدارى چون ابن عباس، مالك اشتر و صعصعه براى
توجيه دشمن و فرو نشاندن آتش جنگ، مبيّن شيوه ديگر دعوت است.
در برخى از احاديث نبوى شيوههاى
دعوت به اين ترتيب بيان شده است (4).
الف - دعوت به اسلام؛
ب - دعوت به هجرت به دار
الاسلام؛
ج - دعوت به عقد قرارداد ذمه
يا قراردادهاى مشروع ديگر؛ (5)
د - دعوت به اطاعت خدا به جاى
اطاعت از بندگان خدا؛
ه - دعوت به ولايت خدا و
قبول حاكميت خدا بجاى زندگى در سايه ولايت بندگان خدا؛
و - دعوت به امان (6)؛
ز - دعوت به زمين گذاردن سلاح
(7)؛
ح - دعوت به بازگشت به خانه
(8)؛
ط - دعوت با اتمام حجت و بستن
راههاى عذر. (9)
هدف از دعوت به عنوان يك اصل
و قاعده نظامى در جهاد اسلامى تنها در محدود كردن جنگ و رسيدن به راهحل ديگرى جز
جنگ نيست، بلكه هدف اصلى آن، بهرهگيرى از فرصت پيدايش حالت خصمانه به منظور هدايت
دشمن است.
برخلاف آنچه كه در برخى از
جنگهاى مسلمانان در دوران خلفا معمول بوده كه فريضۀ دعوت را به صورت يك تشريفات
خشك و بىروح انجام مىدادند و دو جملۀ شهادتين را به دشمن عرضه مىكردند، هدف
دعوت در واقع پيگيرى تمامى راههايى است كه ممكن است به هدايت افراد دشمن بينجامد.
اين جملۀ تاريخى پيامبر
اسلام (ص) خطاب به على (ع) به هنگام اعزام آن حضرت به يمن، گوياترين سخن در معنا و
مفهوم دعوت در جهاد است: «يا على لا تقالتن احدا حتى
تدعوه لى و ايم الله لان يهدى الله على يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس و
غربت و لك ولأوه يا على» (. 1).
(يا على هرگز با كسى جنگ نكن
مگر آنكه ابتدا او را به اسلام دعوت كنى، به خدا سوگند: اگر خداوند به دست تو مردى
را هدايت كند براى تو از همه آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب مىكند بهتر است و
تو ولايت او را بر عهده خواهى داشت). (11)
منابع
1 - جامع الاحاديث 116/13،
سنن بيهقى 590/6، جامع المقاصد 381/3، الفقه الاسلامى و ادلته 421/6، المغنى
530/10، المحلى 101/11 و المبسوط 11/2؛ 2 - نحل / 125؛ 3 - سنن بيهقى 274/3، تذكرة
الخواص / 72 و بحارالانوار 263/32؛ 4 - جامع الاحاديث 118/13 و كافى 29/5 و كنز
العمال 307/11؛ 5 - همان (اول) / 4 و (دوم) / 3؛ 6 - الجمل / 169 و ابن ابى الحديد
321/9؛ 7 و 8 - همان (اخير) 23/1؛ 9 - الصحيح من السيره 118/3؛ 10 - كافى 5 / 29؛
11 - فقه سياسى 44/6-42.