گرفته است و مقتضاى امتنان در
آيه اين است كه مفاد آن بيش از نفى حكم به «بما لا يطاق» باشد.
اين مفاد كه بيانگر يك حق
عمومى انسانها در برابر قوانين و مسئوليتهاى ناشى از آن است در روايات نيز به
لسان هاى مختلف آمده كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. روايت عبد الاعلى از امام
صادق (ع) قال: «قلت لابى عبد اللّه (ع) عثرت فانقطع ظفرى فجعلت على اصبعى مرارة
فكيف اصنع بالوضوء فقال تعرف هذا و اشباه من كتاب الله: قال الله تعالى ما جعل
عليكم فى الدين من حرج فامسح عليه»؛ (11)
2. روايت حمزة بن طيار «كل
شى امر الناس به فهم يسعون و كل شى لا يسعون فهو موضوع عنهم» (12
سعه به معناى مقابل ضيق است كه مترادف با حرج است بنابراين به جز فهم قسمت اول
حديث از منطوق قسمت دوم حديث «كل شى لا يسعون فهو موضوع عنهم» نفى حكم حرجى در
كمال وضوح مستفاد مىشود؛
3. صحيحه بزنطى از امام باقر
(ع) نقل مىكند كه: «ان الخوارج ضيقوا على انفسهم بجهالة وان
الدين اوسع من ذلك» (13) خوارج مرتكبان به معاصى را كافر مىپنداشتند
و از اين رو در تنگنا و مضيقه افتاده بودند و خود و ديگران را به زحمت و مشقت
واداشته بودند و اين به دليل آن بود كه دين را به خوبى درك نكرده بودند و
نميدانستند كه اسلام از اين تنگناها و راههاى سخت و مشقتبار مبرا و با ارتكاب
معاصى راه توبه باز و شخص گنهكار از اسلام خارج نميشود و با توجه صفت ايمان به او
باز مىگردد؛
4. روايت نبوى: «بعثت
على الشريعة السمحة السهله» (14) و در جاى ديگر فرمود:
«بعثت على الحنفيّة السمحة السهله»؛ (15)
5. حديث رفع: «رفع
عن امتى تسعه... و ما لا يطيقون»؛ (16)
6. حديث معراج: طبرى در كتاب
احتجاج از امام كاظم (ع) نقل مىكند و در اين حديث سجده بر زمين در برابر لزوم
برگزارى تعداد ركعات نماز از مصاديق رفع عسر و از مختصات پيامبر اسلام (ص) بيان
شده - (17) از مجموع اين روايات نكات زير قابل استفاده است:
الف - احكامى كه ناممكن و غير
مقدور است و از توان و قدرت شخص خارج است و مكلف از انجام آن عاجز و ناتوان خواهد
بود؛
ب - احكامى كه نهتنها مقدور
و در توان مكلف است بلكه انجام دادن آن سهل و آسان و بدون مشقت و ضيق و عسر است؛
ج - احكامى كه در حوزه قدرت و
استطاعت مكلف است ولى انجام دادن آن با مشقت و باز ماندن و دشوارى تنگناهايى همراه
است كه در عمل مستلزم عسر و حرج و ثقل و اصر و حبس است.
بى شك نوع اول از اين احكام
در شريعت اسلام وجود ندارد. زيرا تكليف «بما لا يطاق» عقلا محال و ظلم و قبيح است
كه خداوند عادل و حكيم از ارتكاب به ظلم و قبيح مبرا است.
همچنين نوع دوم از مورد بحث
خارج است. زيرا در وجود چنين احكامى، ترديدى نيست آنچه كه مورد بحث است دستۀ
سوم، كه در حقيقت واسطۀ بين دو نوع احكام مردود و مقبول خواهد بود. (18)
بعضى از فقها اين نوع احكام
را نيز به دو صورت دو مرحلهاى مطرح كردهاند، مرحلۀ اول: احكامى كه مقدور است
ولى در عمل همراه با دشوارى و عسر است.
مرحلۀ دوم: احكام مقدورى
است كه نهتنها مشقت و عسر دارد، بلكه حرجى نيز است. (19)