در اين ديدگاه ميزان انقباض و
انبساط دين را شرايط موجود زمان تعيين مىكند و به اين ترتيب، دين در بستر شرايط
زمان ضمن انبساط، خود مدرنيزه هم مىشود و قابليت انبساط دين زمينه نوآورى و
مدرنيزم را فراهم مىسازد و به دليل استعداد و آمادگى كه در ماهيت دين براى انبساط
وجود دارد، پديدههاى نو و نوسازى دين، بدعت «و ادخال ما ليس من الدين فى الدين»
محسوب نميشود.
در اين نگاه اجتهاد و فقاهت
در حقيقت در شناخت مبانى، اصول و ابزارهاى جديد زندگى متمركز مىشود كه بايد به
جريان بسط دين كمك كرده و شريعت را قابل انطباق با شرايط زمان كند.
«قبض و بسط تئوريك شريعت» اين
است كه براساس مبانى چهارگانه: جدايى دين از معرفت دينى، صامت بودن شريعت و بشرى
بودن معرفت و فهم دينى و ضرورت اصل ترابط، تغذيه و تلائم، معرفت و فهم دينى،
امريست تكامل پذير و اين تكامل تابع علوم و فرهنگى است كه به عنوان كمال عقلانيت
مورد قبول عقل جمعى است. بر اين مبنا، كتاب و سنت و عقل و اجماع به عنوان مبانى
معرفت و فهم دينى براى مرحلۀ انسان سنتى كاربرد داشته است، اما در مرحلۀ
بلوغ عقلانى بشر و پيدايش انسان مدرن، معرفت و درك مدرن از دين كاربرد نخواهد داشت
و به انسان واگذار شده است.
«اين نظريه مبتنى بر تكيه
دادن حكومت دينى به جامعه دينى و معرفت جارى و جمعى دينى به عقل جمعى و مقدم شمردن
انسان شناسى و حقوق شناسى بر فهم دينى و تابع دانستن دين نسبت به عدل و نه عدل
نسبت به دين و خطا پذير شمردن فهم دين استوار است».
«قبض و بسط همچنين مبتنى بر
تنوع فهمهاى آدميان از شريعت صامت است و راه را بر ايدئولوژيك شدن دين خواهد بست
و دادن تفسيرى واحد و قطعى و رسمى از آن را ممنوع مىسازد و بر اين اساس راه را بر
نهادن معيشت بر دين و ارتزاق از دين كه بر مبناى ايدئولوژيك كردن دين استوار است
را مىبندد.» بنابراين خاستگاه اصلى طرح اين نظريه، سوار كردن سكولاريسم و مدرنيته
و ايدۀ حكومت دمكراتيك دينى بر معرفت متكثر دينى است و اين مقولهها در واقع
به عنوان ظرف تكامل معرفت دينى محسوب شده است.
در اين نظريه درباره دين چند
مطلب وجود دارد:
1 - دين از معرفت دينى جداست؛
2 - دين و شريعت، صامت است و
خويش تبيين كن نيست؛
3 - فهم از دين بشرى و عصرى
است و از اصل دين جداست؛
4 - فهم و معرفت دينى بايد
براساس عقل جمعى و علوم و فرهنگ مدرن بشرى صورت گيرد؛
5 - تمامى فهمها و معرفتهاى
دينى حجيت دارند و بايد به رسميت شناخته شوند.
مطالب پنجگانۀ فوق همه
در اين جملۀ ايشان خلاصه مىشود كه: «خداوند شريعت را فرو فرستاده است تا آدميان
آن را به سراى ذهن و فضاى فرهنگ خويش راه دهند و از اين راه آن را دريابند و بفهمند»
حال سئوال اين است كه جملۀ فوق بر چه مبنايى به خداوند نسبت داده مىشود؟ اراده
و قصد خداوند را از كجا كشف كردهايد؟ اگر كسى در مقابل شما بگويد:
خداوند شريعت را فرو فرستاده
است تا آدميان براساس بيان پيامبر خدا و امامان معصوم (ع) آن را بفهمند و دريابند،
در اين صورت آنچه شما به خدا نسبت