حتى توسط شرع نيز قابل رد
نيست و عمل به مقتضاى آن مادام كه هست اجتنابناپذير تلقى مىشود (1) و ثبوت فعليت
و تنجّز تكليف با قطع عقلى، بىنياز از دليل است. (2)
نخستين كسى كه به صراحت از
دليل عقل سخن به ميان آورده، ابن ادريس (م 598) در كتاب السرائر است كه به هنگام
عدم دسترسى به كتاب و سنت و اجماع امكان مراجعه به عقل را مطرح كرده است. (3)
پس از وى محقق حلى (م 676)
دليل عقل را به موارد زير توسعه داده است:
1. دليل عقلى به معناى
ملازماتى كه در خطابات شرعى مانند لحن الخطاب، فحوى الخطاب و دليل الخطاب به دست
مىآيد؛
2. دليل عقلى به معناى خالص،
يعنى آنكه مبتنى بر اصل حسن و قبح است. اما دليل عقل به معناى دوم در بسيارى از
مصاديق آن قابل مناقشه است. (4 و 5)
يكى از موارد كاربرد دليل
عقلى در حقوق عمومى دليل الخطاب است كه در اصطلاح متأخر در علم اصول فقه به جاى
دليل الخطاب مفهوم مخالف به كار مىرود و مفاد آن چنين است كه عقل از اثبات يك حكم
شرعى در مورد خاص، استفاده نفى آن از ديگر موارد مىنمايد، مانند: امر به تفويض
امور عمومى به اشخاص عادل كه از اين دستور چنين استفاده مىشود كه تفويض امور
عمومى به افرادى كه عادل نيستند، ممنوع است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع
فقه سياسى 60/7.
دموكراسى
اصطلاحى است مشتق از واژه
يونانى«Demokratia»كه
در آن پيشوند «دموس» به معنا و مفهوم «مردم» استعمال شده است. «كراسيا» نيز به
معناى اقتدار و اختيار و نيز حكومت كردن و فرمانروايى است.
دموكراسى امروزه در اصطلاح
سياسى به مفهوم حكومت به وسيلۀ مردم است. حكومتهاى دموكراتيك به نظامهايى گفته
مىشود كه مبناى حاكميت در آنها براساس دموكراسى استوار بوده و مبانى دموكراسى را در
اعمال قدرت سياسى بهطور كامل رعايت مىكند.
امروز كشورهاى غربى مدعى
دموكراسى هستند و دولتهاى خود را دموكراتيك مىنامند و دموكراسى، به عنوان فلسفۀ
سياسى اختصاصى غرب، شناخته مىشود.
پيشرفت غرب در علم، وضعيت و
توسعه اقتصادى آن به انديشۀ سياسى دموكراسى غرب، جاذبه فوق العادهاى بخشيده
كه ويژگى آن، سده اخير را از نظر سياسى، از گذشتۀ تاريخ متمايز كرده است، به
طورى كه امروز در قوانين اساسى همۀ دولتهاى جديد، شعار دموكراسى كه در جمله
حاكميت مردم به وسيله مردم، در جهت مصالح مردم خلاصه شده به نوعى ديده مىشود.
دموكراسى در غرب، ميراث تاريخ
گذشتۀ آن و مجموعهاى از سنتهاى مذهبى و كليسايى، عادات و رسوم فرهنگى، انديشههاى
نو، مدرنيزم ناشى از انقلاب صنعتى و توسعۀ اقتصادى است.
مبناى دموكراسى، اختصاص
حاكميت به ملت و به كارگيرى آن توسط خود مردم بنا بر مصلحت عمومى است، كه گاه به
صورت مستقيم، مانند همه پرسى و گاه بهطور غير مستقيم مانند پارلمان، اعمال مىشود.
اين نوع دموكراسى كه به آن
دموكراسى كلاسيك يا سنتى گفته مىشود، آزادى و مساوات را به مفهوم سياسى