بهرهمندى از دين و آشكار شدن
اعماق آن است و نه تكامل معرفت دينى)؛
4 - از آنجا كه نفس كتاب يعنى
قرآن از جانب خداوند به پيامبر وحى شده است و بخشى از آيات آن ذاتاً مبين استوبخش
ديگر توسط پيامبر اكرم (ص) تبيين مىشود. بنابراين معرفت دينى از اصل دين غير قابل
انفكاك است.
منبع
فقه سياسى 197/10.
قبيله
قبيله گروهى از خانوادههاى
خويشاوندى است كه به دليل رابطۀ نسبى و سببى و انگيزۀ زندگى مشترك، در
يك سرزمين گرد هم آمده و تحت رياست شيخ قبيله كه معمولا كهنسالترين و يا مقتدرترين
عضو قبيله است، براساس يك سلسله رسومات و سنتها و مقررات عرفى مشترك اداره مىشوند.
در جامعۀ سياسى قبيله عناصر
كشور و محتواى دولت وجود دارد: سرزمين، تشكل عمومى، قدرت سياسى، حكومت. سرزمين، گاه
به صورت شناور و گاه به صورت ثابت است. در مورد اول نيز انتخاب سرزمين جديد براساس
رسوم و مقررات ثابتى انجام مىپذيرد و تنفيذ آن در چارچوب اختيارات و اقتدارات شيخ
قبيله قرار مىگيرد.
سرزمين در نظام سياسى قبيله،
هم جنبۀ حقوق خصوصى دارد كه با مقررات مربوط به مالكيت خصوصى تنظيم مىشود، و
هم قلمرو حاكميت قبيله، و داراى جنبه حقوق عمومى است و به همين دليل كشور قبيله بر
آن صادق است.
تشكل در نظام قبيلهاى موجب
همبستگى شديد و دايمى در ميان عرب بوده است. هر قبيلهاى از طبقاتى تشكيل مىشده و
هر طبقه به نوبۀ خود تقسيمات فرعى داشت و هركدام از تقسيمبندى ها فروعى و
به همين ترتيب تا دستجات كوچكتر كه ادارۀ هركدام از اين رده ها با سلسلهمراتب
خاصى انجام مىشد.
نهاية العرب، طبقات قبايل عرب
را چنين توضيح مىدهد: گروهبندى ها به ترتيب سلسلهمراتب از بالا به پايين به نام
شعب، قبيله، عماره، بطن، فخذ، و فصيله ناميده مىشدند.
شعب كه نام فراگير همۀ اعضا
و گروهها بود به چند گروه بزرگ تقسيم مىشد كه نام قبيله مىگرفت، مانند قبيلۀ
ربيعه و مضر و هر قبيله نيز داراى چند دسته بود كه به نام عماره ناميده مىشد، مانند
قريش و كنانه و هر عماره نيز به چندين بخش تقسيم مىشد كه هركدام را بطن مىگفتند،
مانند بنى عبد مناف و بنى مخزوم، و هر بطن نيز تقسيماتى داشت كه هرگروه از آن را
مانند بنىهاشم و بنى اميه فخذ مىناميدند و گروههاى منشعب از فخذ، فصيله ناميده
مىشدند، مانند بنى العباس و طالبيين. در معاهدۀ مدينه كه پيامبر اسلام طى آن
ايجاد امت واحد اسلامى را اعلام كرد، اسامى تعدادى از طوايف و قبايل عرب كه در اين
اتحاد و جامعه سياسى جديد شركت كرده بودند، ذكر شده است، از آن جمله:
بنى عوف، بنى حارث، بنى حشم،
بنى نجار، بنى عمروه، بنى النبيت وبنى اوس.
هركدام از قبايل عرب رييسى
داشتند كه اغلب مردى شجاع، كريم و ثروتمند بود و با صفات برجستهاى كه داشت براساس
سنت قبيله بر مردم قبيله حكم مىراند. شيخ قبيله موقعيت خود را در اثر تدبير،
جوانمردى و شجاعت به دست اورده و بيشتر در زمينه اختلافات و بروز جنگها رهبرى را
برعهده مىگرفت