و در كارهاى عمومى قبيله و حل
و فصل امور، نظر مىداد و احيانا در برخى موارد به ويژه مسائل مهم با جمعى از
بزرگان، ريشسفيدان و سران خانواده مشورت مىكرد.
انتخاب شيخ جديد پس از مرگ و
يا به قتل رسيدن شيخ قبلى مراسم خاصى داشت كه براساس سنتهاى قبيلهاى انجام مىشد.
و رأى افراد كهنسال و با تجربه و قدرتمند و رؤساى گروههاى كوچكتر نقش مؤثرى
داشت، ولى باوجود همۀ اين تدابير سنتى، گاه بين فرزندان و اقارب نزديك شيخ سابق
اختلاف به وجود مىآمد كه گاهى به جنگ و خونريزى مىانجاميد.
تابعيت در نظام قبيلهاى به
صورت خويشاوندى و همخونى بوده است و اصولا روابط نسبى و سببى وضع تابعيت افراد را
مشخص مىكرده، ولى گاه از راه ديگرى براى به دست آوردن تابعَيت قبيلهاى استفاده
مىشد.
براى مثال پناهنده شدن به
قبيلهاى موجب مىشد تا پناهندگانى كه به آنها دخيل مىگفتند از حمايت و مزاياى آن
قبيله استفاده كنند و يا در موارديكه فردى در غذاى فردى از يك قبيله مشاركت مىكرد
و يا چند قطره از خون او را مىمكيد به صورت پسرخواندگى به عضويت قبيله در مىآمد.
قبايل عرب با يكديگر پيمان مىبستند
و به پيمانهاى خود وفادار بودند و اين پيمانها در امنيت جانى و مالى قبايل در
برابر تعرضات، نقش عمدهاى داشت.
تعصب و تفاخر از خصلتهاى
قبيلهاى بود كه بيشترين اختلافات و جنگها را موجب مىشد، و در همين رابطه گاه
فردى از يك قبيله عضويت خود را از دست مىداد و به طور رسمى تابعيت از وى خلع مىشد.
نوع و شكل نظام خاص قبايل عرب
در جزيرة العرب برخصيصۀ آزادى استوار است.
بسيارى زندگى باديهنشينى
اعراب را ناشى از بى تمدنى آنها پنداشتهاند، در صورتى كه عامل اصلى اين نوع
زندگى، آزادى طلبى و رهايى از وابستگىهاى دست و پاگير بود.
در تشكيلات سياسى قبيله، با
وجود رياست، سلسله مراتب، اقتدار عالى و حاكميت كه در قدرت و نفوذ شيخ و رييس
قبيله خلاصه مىشود، و باوجود حكومت آداب و سنن و مقررات و خاص قبيله، ولى فرد و
خانواده از آزادى كاملى برخوردار است و زندگى افراد، آن گونه كه در جامعۀ سياسى
امروز مشاهده مىشود، با زندگى اجتماعى ادغام و آميخته نميشود و قانون به صورتى كه
در جوامع پيشرفته حكومت دارد، دست واگير اعضاى قبيله نيست و در عين حال اعضاى
قبايل، سخت به سنتها و عادات و رسوم خود پاى بندند، ولى آزادگى خود را برهمه چيز
ترجيح مىدهند.
در نظام شهرنشينى، افراد به
دليل نظام اجتماعى، از بسيارى از حقوق و آزادىهاى خود صرفنظر مىكنند و خود را
به دست خويش پاىبند قوانين و مقررات مىكنند و در برابر حكومت و زمامدارانشان به
اطاعت گردن مىنهند. اما انسان صحرا و عضو قبيله، كه در آسايش به كمترين اكتفا
كرده و آرامش خاطر را برگزيده، فريب چيزى را نميخورد و در برابر هيچ چيزى آزادگى
خود را از دست نميدهد و آنچه كه شهرنشينان را راضى مىكند، هرگز او را خوشحال نمىكند،
اگر به دست آوردن آن به قيمت از دست دادن آزاديش تمام شود. اما در علاقه به زندگى
و فعاليت براى زنده ماندن و دفاع از زندگى خويش با ديگر همنوعان شهرنشين خود يكسان
است.