قدرت، مجموعهاى از عوامل
مادى و معنوى است كه موجب به اطاعت درآوردن فرد يا گروهى، توسط فرد يا گروه ديگر
مىشود.
برخى از جامعهشناس ها شكلگيرى
قدرت را ابتدا در مورد حيواناتى كه به نحوى زندگى جمعى دارند، مورد مطالعه قرار
دادهاند و با مشاهدۀ گروههاى حيوانى از مقايسۀ زندگى جمعى جانوران با
روند زندگى اجتماعى انسان، روشها و مبانى مشابهى را ارائه دادهاند.
زندگى گروهى پرندگان مهاجر،
مرغان، زنبوران عسل، خرس ها و فيلها در اين مطالعۀ تجربى مورد توجه بيشتر قرار
گرفته و مشاهده شده كه در شكلگيرى و سلسله مراتب قدرت در ميان اين جانوران، توان
جسمانى و بهرهگيرى از غرايز، خشونت و وسايل تهاجمى، نقش عمدهاى را برعهده داشته
است.
آنها كه حكمروايى را حالتى
طبيعى در زندگى اجتماعى انسان دانستهاند و پذيرش افرادى را كه در رأس قدرت قرار
مىگيرند، از طرف جامعه به عنوان بازتاب طبيعى زندگى جمعى تلقى كردهاند، همان را
نيز منبع اصلى قدرت شمرده و تشابه زندگى گروهى جانوران انسانى از نظر پديده قدرت
به حداكثر رسانيدهاند.
برخى نيز كه براى استعداد و
نيروى خارقالعاده و شخصيت ذاتى فرمانروايان ارزش و نقش عمدهاى قائل شدهاند،
خواسته يا ناخواسته به سوى الگوى حيوان و مسئلۀ تشابه حيوان و انسان پيش رفتهاند.
اين نظريه كه به نظريۀ منزلت يا شخصيت شهرت دارد، در مرحلۀ جلوه دادن نظامهاى
توتاليتر استفاده شده است.
در اين ميان كسانى هم هستند
كه به استناد تحليلهاى روانكاوانۀ نظريهپردازانى چون فرويد كه همۀ مناسبات
انسانى از روابط پدر بر فرزند بوده و بازتاب آن قدرت خلاقى است كه و راى سلول جنسى
نهفته است، همۀ پديدههاى اجتماعى را در قالب جامعۀ انسانى دانستهاند.
گروهى از متفكران معتقدند
قدرت سياسى، مولود و نتيجۀ خودآگاهى انسان در روند زندگى اجتماعى است.
زيرا انسان در پى دستيابى به
نظم عادلانه و استيفاى منافع و رسيدن به حقوق و انديشههاى ارزشمند خود، قدرت
سياسى را به عنوان يك ابزار اجتنابناپذير، لازم مىشمارد و به همين دليل است كه
مسئلۀ قدرت و رهبرى در تعليم و تربيت، جايگاه خاصى مىيابد و انسان از اين
الگو در تمامى نهادهاى بشرى و حتى مصنوعات و دستگاههايى كه به دست خود مىسازد -
هر چند كه پيچيده و متقن باشد - بهره مىگيرد.
قدرت سياسى و چگونگى شكلگيرى
و هدايت آن همواره مبين نظام طبقاتى است و مسئلۀ قدرت سياسى به عنوان يك روبنا
در رابطه با موقعيت طبقات اجتماعى پديد مىآيد و همواره نشانگر اين موقعيت در هر مقطع
زمانى تاريخ است.
تصاحب وسايل توليد، دستيابى
به قدرت سياسى را به دنبال دارد و مبارزه طبقات، سرانجام سرنوشت قدرت سياسى را
مشخص مىكند.
نقشى كه عواملى چون تبليغات و
فعاليت در جلب اعتماد ملت به منظور به اطاعت درآوردن مردم و نيز جبر، خشونت، شيوههاى
فشار، ايجاد وحشت (تروريسم) و يا بهرهگيرى از حقوق و قوانين و اعتقادات و رسوم و
نظاير آن در مشروعيت دادن به قدرت سياسى داشتهاند، متفكران را بر آن داشته كه هر
كدام به نسبت اهميتى كه به يك يا چند عامل از عوامل نامبرده قائل بودهاند، به
تفسير قدرت سياسى بپردازند.